کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
التی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
التی
لغتنامه دهخدا
التی . [ اَل ْ ل َ ] (ع اِ موصول ) آن زن . (منتهی الارب ). مرادف «که » موصول . اسم موصول مؤنث الّذی . که : موصول الاسماء الذی انثی التی والیاء اذا ماثنیا لاتبثت . ابن مالک . || اللتیا و التی دو اسم اند از مصیبت و بعضی گویند اللتیا داهیه ٔ بزرگ است و...
-
التی
لغتنامه دهخدا
التی . [ اُ ت َ ] (اِخ ) قلعه ایست محکم و شهریست نزدیک تفلیس بین آن و ارزروم مسافت سه روز راه است . (معجم البلدان ).
-
واژههای مشابه
-
آلتی آچلان
لغتنامه دهخدا
آلتی آچلان . [ چ ِ ] (ترکی ، اِ مرکب ) ششلول . طپانچه که شش تیر گشاد تواند داد با یک بار پر کردن .
-
بی آلتی
لغتنامه دهخدا
بی آلتی . [ ل َ ] (حامص مرکب ) ساز و برگ نداشتن . محروم بودن از وسایل و اسباب : ز بی آلتی وانماندم بکنج جهان باد و از باد ترسد ترنج . نظامی .نفس اژدرهاست او کی مرده است از غم بی آلتی افسرده است . مولوی .و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
داش آلتی
لغتنامه دهخدا
داش آلتی . (اِخ ) دهی از دهستان آجر لوبخش مرکزی شهرستان مراغه . واقع در 59هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 12 هزارگزی شمال خاوری شوسه ٔ شاهین دژ به میاندوآب . دره معتدل دارای 17 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه سار، محصول آن غلات و بادام و نخودو بزرک ، شغل اه...
-
داش آلتی
لغتنامه دهخدا
داش آلتی . (اِخ ) دهی است از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه . واقع در 35هزارگزی شمال باختری قره آغاج و 4هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغه به میانه . کوهستانی معتدل دارای 260تن سکنه است . آب آن از در این سو، محصول آن غلات و نخود شغل اهالی آنجا زراع...
-
جستوجو در متن
-
اللأات
لغتنامه دهخدا
اللأات . [ اَ ] (ع اِ موصول ) ج ِ اَلَّتی . رجوع به اَلَّتی و اللاتی و اقرب الموارد ذیل «لتی » شود.
-
اللاء
لغتنامه دهخدا
اللاء. [ اَ ءِ ] (ع اِ موصول ) ج ِ اَلَّتی . رجوع به اللاتی و اَلَّتی و اقرب الموارد ذیل «لتی » شود.
-
اللات
لغتنامه دهخدا
اللات . [ اَ ] (ع اِ موصول ) ج ِ اَلَّتی . رجوع به اللاتی و اَلَّتی و اقرب الموارد ذیل «لتی » شود.
-
اللت
لغتنامه دهخدا
اللت . [ اَل ْ ل َ ] (ع اِ موصول ) صورتی از اَلَّتی . رجوع به اَلَّتی و اقرب الموارد ذیل «لتی » شود.
-
اللوا
لغتنامه دهخدا
اللوا. [ اَل ْ ل َ ] (ع اِ موصول ) ج ِالتی بحذف تاء. رجوع به اقرب الموارد و التی شود.
-
اللوات
لغتنامه دهخدا
اللوات . [ اَل ْ ل َ ت ِ ] (ع اِ موصول ) ج ِ اَلَّتی . رجوع به اقرب الموارد و التی شود.
-
منجل الناصور
لغتنامه دهخدا
منجل الناصور. [ م ِ ج َ لُن ْ نا ] (ع اِ مرکب ) آلتی از آلات دستکاران (جراحان ) و آن آلتی باشد که التصاق را باز کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).