کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
التماس کرده آمدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
التماس کرده آمدن
لغتنامه دهخدا
التماس کرده آمدن . [ اِت ِ ک َ دَ / دِ م َ دَ ] (مص مرکب ) درخواست شدن . چیزی را طلبیدن : و با رسولان ما رسولان آیند از حضرت بزرگ تا ما نیز آنچه التماس کرده آید بجا آریم .(تاریخ بیهقی چ ادیب ص 519). رجوع به التماس شود.
-
واژههای مشابه
-
التماس برآمدن
لغتنامه دهخدا
التماس برآمدن . [ اِ ت ِ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) روا شدن حاجت . انجام یافتن درخواست . پذیرفته شدن حاجت : چو التماس برآمد هلاک باکی نیست کجاست تیر بلا گو بیا که من سپرم . سعدی .به اختیار تو سعدی چه التماس برآیدگر او مراد نبخشد تو کیستی که بجوئی . سعدی...
-
التماس کردن
لغتنامه دهخدا
التماس کردن .[ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خواهش کردن . درخواستن : آن موی وی التماس کرد بدان سبب موی وی برید. (قصص الانبیاء ص 139). رقعه بمن نوشت و التماس کرد تاآن ملطفات را بحضرت فرستم . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).شاید که التماس کند خلعت خریدسعدی که شکر ...
-
التماس دعا داشتن
لغتنامه دهخدا
التماس دعاداشتن . [ اِ ت ِ س ِ دُ ت َ ] (مص مرکب ) درخواست دعای خیر کردن . || در تداول عامه ، انتظارچیزی را داشتن . بخاطر رسیدن بچیزی ، چشم بدان دوختن .در انتظار دریافت چیزی بودن . رجوع به التماس شود.
-
التماس و درخواست
لغتنامه دهخدا
التماس و درخواست . [ اِ ت ِ س ُ دَ خوا/ خا ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) چیزی را خواستن . چیزی را طلبیدن . خواهش چیزی کردن . رجوع به التماس شود.
-
جستوجو در متن
-
حاصل
لغتنامه دهخدا
حاصل . [ ص ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از حصول . بدست آمده . درآمد.برآمده . برآورده . برداشت . بهره . نتیجه . نتاج . دخل . جدوی . بر. بار. ثمر. ثمره . میوه . محصول : سی و پنج سال از سرای سپنج بسی رنج بردم به امیدگنج چو بر باد دادند گنج مرانبد حاصلی سی و...
-
عرض
لغتنامه دهخدا
عرض . [ ع َ ] (ع مص ) پیدا و آشکارا گردیدن . (از منتهی الارب ). ظاهر شدن و آشکار گردیدن ، در حالی که دوام نیابد. (از اقرب الموارد). || پیدا و ظاهر ساختن . (از منتهی الارب ). ظاهر کردن . (از اقرب الموارد). آشکارا کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (زو...
-
بازنمودن
لغتنامه دهخدا
بازنمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) دوباره نمودن . (ناظم الاطباء). دوباره نشان دادن : رخی کزو متصور نمیشود آرام چرا نمودی و دیگر نمی نمائی باز. سعدی (بدایع). || بیان کردن . (ناظم الاطباء). توضیح کردن . تبیین . شرح دادن : این کار بساختند و نش...
-
کام
لغتنامه دهخدا
کام . (اِ) مراد و مقصد. (برهان ) (غیاث ) (اوبهی ). مقصود. کامه . (از آنندراج ). ریژ. منظور. خواهش . آرزو. مطلوب . خواست . لَر. کَر. آرمان : جهان بر شبه داودست و من چون او ریا گشتم جهانا یافتی کامت کنون زین بیش مخریشم . خسروانی .بودی بریژ و کام بدو ان...
-
موجب
لغتنامه دهخدا
موجب . [ ج ِ ] (ع ص ، اِ) هرآنچه لازم می گرداند و مقرر می کند و واجب می گرداند. (ناظم الاطباء). لازم کننده . (آنندراج ) (غیاث ). واجب کننده . مقررکننده . مقررگرداننده . || سبب . دلیل . سبب و بایگر و جهت و باعث و شوند و علت و وجه و محرک . (ناظم الاطبا...
-
طالوت
لغتنامه دهخدا
طالوت . (اِخ ) نام پادشاهی عجمی . و حق تعالی داود را وارث ملکش فرمود. (منتهی الارب ).و نام سرداری از بنی اسرائیل که سقا بود، با جالوت نام کافر جنگ کرده ، داود علیه السلام که از سپاهیان طالوت بود، جالوت را کشت . طالوت وعده ها که از داود کرده بود، از آ...
-
حدیث
لغتنامه دهخدا
حدیث . [ ح َ ] (ع ص ، اِ) نو. جدید. تازه . مقابل قدیم : ابواب خزائن قدیم و حدیث فرمود تا گشاده کردند. (جهانگشای جوینی ). || چیز نو. چیزی نو. || سخن نو.(دهار). || مرد اندک سال . جوان . || مسئله . امر. کار. شغل . باره . مطلب . قضیه . وقعه . واقعه . حاد...
-
ذوالکفل
لغتنامه دهخدا
ذوالکفل . [ذُل ْ ک ِ ] (اِخ ) نام یکی از انبیاء بنی اسرائیل از ذریه ٔ ابراهیم ، نام او دوبار در قرآن کریم آمده است : و اسماعیل و ادریس و ذاالکفل کل من الصابرین . (21 / 85) و اذکر اسماعیل و الیسع و ذاالکفل و کل من الاخیار. (38 / 48) بعضی گویند او الیا...