کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
التماس کردن به پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جز زدن
لغتنامه دهخدا
جز زدن . [ ج ِزز زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول خانگی زنان ، با نهایت تضرع و استکانت و زاری التماس کردن . تضرع و زاری کردن . به زاری التماس کردن . سخت تضرع و ابتهال کردن . به زاری چیزی را خواستن . گریستن با تضرع و استکانت . ابتهال . تضرع . (یادداشت مؤل...
-
ندبه کردن
لغتنامه دهخدا
ندبه کردن . [ ن ُ ب َ / ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شیون کردن . گریه و زاری کردن . || به عجز و زاری التماس کردن . (یادداشت مؤلف ). || نوحه سرائی کردن . بر مرده گریستن . زبان گرفتن بر مرده . (یادداشت مؤلف ). در تمام معانی رجوع به ندبه شود.
-
گردن کج کردن
لغتنامه دهخدا
گردن کج کردن . [ گ َ دَ ک َ ک َ دَ] (مص مرکب ) فروتنی . التماس . عجز. لابه : پیش دریا چه خرد راست کنم گردن کج من که قانع به دم آب چو شمشیر شوم .صائب تبریزی (از آنندراج ).
-
تعلل آوردن
لغتنامه دهخدا
تعلل آوردن . [ ت َ ع َل ْ ل ُ وَدَ ] (مص مرکب ) دفعالوقت کردن . بهانه آوردن . روزگارگذراندن : به حکم فرمان ... آمدند مگر قلعه ٔ الموت و لَم سر، که تعلل آوردند و التماس نمودند. (جهانگشای جوینی ). و رجوع به تعلل و ماده ٔ بعد شود.
-
ناله کردن
لغتنامه دهخدا
ناله کردن . [ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نالیدن . زاریدن . گریه کردن . گریستن . (از ناظم الاطباء). نالیدن . فغان برداشتن . آه و افغان کردن . رجوع به ناله شود. || تضرع کردن . به آه و زاری التماس و دعا کردن : ناله میکن کای تو علام الغیوب زیر سنگ مکر...
-
رو انداختن
لغتنامه دهخدا
رو انداختن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب )رو انداختن بر چیزی و به چیزی ؛ متوجه آن شدن . (از آنندراج ). رو کردن . توجه کردن . رو آوردن : گرفتن آن قدر عیب است در آیین ما خالص که بر ما هرکه رو انداخت نگرفتیم رویش را. خالص (از آنندراج ).میتوانم صورت آیینه شدگر ب...
-
محاباة
لغتنامه دهخدا
محاباة. [ م ُ ] (ع مص ) حباء. یاری دادن کسی را. (از منتهی الارب ). نصرت و مدد کردن . یاری کردن . اعانت . || صلح و نگهداشت . محابا. (آنندراج ). || عطاکردن بی پاداش و منت . || با کسی به عطا دادن نبرد نمودن . (منتهی الارب ). معارضه کردن در بخشش . (از آن...
-
تشفع
لغتنامه دهخدا
تشفع. [ ت َ ش َف ْ ف ُ ] (ع مص ) شفاعت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شفاعت خواستن . (زوزنی ) (از اقرب الموارد). || در جمله ٔ زیر به معنی درخواست و خواهش کردن آمده است : و از من اندرخواست به وج...
-
عز و چز
لغتنامه دهخدا
عز و چز. [ ع ِزْ زُ چ ِزز / چ ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) عز و جز. ظاهراً کلمه ٔ اول تلفظ شکسته ٔ عجز است ، بمعنی لابه و زاری . لابه و تضرع و اظهار بیچارگی . (از فرهنگ عوام ). عجز و لابه کردن و از در التماس و درخواست و خواهش و تمنی درآمدن . ظاهراً کلمه...
-
درخواست کردن
لغتنامه دهخدا
درخواست کردن . [ دَ خوا / خا ک َدَ ] (مص مرکب ) استدعا کردن . التماس کردن . خواهش کردن . از روی نیاز سؤال کردن . تقاضا کردن . توسل . الحاح . (تاج المصادر بیهقی ) : درخواست می کند امیرالمؤمنین از خداوندتعالی که صاحب منزلت سازد امام پاک القادرباللّه ...
-
پذیرفتگاری
لغتنامه دهخدا
پذیرفتگاری . [ پ َرُ ] (حامص ) قبول . تعهد. تکفّل . ضمان : عبداﷲبن حازم به خراسان شد از قبل عبداﷲبن زبیر عبدالملک بسیار نامه کرد به عبداﷲ البته قبول نکرد و گفت هفت سال خراسان بتو دهم و پذیرفتگاری کرد البته قبول نکرد و گفت ... (تاریخ طبری ترجمه ٔ بلعم...
-
مطل
لغتنامه دهخدا
مطل . [ م َ ] (ع مص ) دیر داشتن وام و دین را و درنگ کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مدافعت کردن وام . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). دیر گزاردن وام را. تأخیر کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). امروز و فردا کردن در ادای دین و وام . (ناظم ا...
-
مقاربت
لغتنامه دهخدا
مقاربت . [ م ُ رَ / رِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) مقاربة. نزدیکی . قربت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بسیار از امیر محمود شنودم که گفت این مقاربت ما با ترکمانان از ضرورات است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 538). علی تگین دشمن است به حقیقت ... با وی نیز عهدی و م...
-
درخواه کردن
لغتنامه دهخدا
درخواه کردن . [ دَ خوا / خا ک َ دَ ] (مص مرکب ) درخواست کردن . استدعا کردن . تقاضا نمودن : کسی که جام میش در ازل نصیب افتادچرا به حشر کنند این گناه از او درخواه . خواجه ٔ شیراز(از آنندراج ).چون عبداﷲ از قم به حضرت رشید رسید یکهزار درهم از خاصه ٔ مال ...
-
درویزه
لغتنامه دهخدا
درویزه . [ دَرْ زَ ] (اِ) درویژه . دریوزه و گدائی . (برهان ). گدائی . (جهانگیری ). گدائی کردن بردرها، چه یوز و یوزه جستجو و دریوزه به معنی جستجو از درها به دریوزه کردن . (انجمن آرا) (آنندراج ). خواهش . استدعا. گدائی و سؤال به کف . (ناظم الاطباء). تق...