کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
البشارة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
البشارة
لغتنامه دهخدا
البشارة. [ اَ ب ِ رَ ] (ع صوت ) مژده باد. مژده . مژدگانی .
-
واژههای مشابه
-
جبل البشارة
لغتنامه دهخدا
جبل البشارة.[ ج َ ب َ لُل ْ ب ِ رَ ] (اِخ ) نام کوهی است به اسپانیا که حد فاصل بین قسمت غربی و شرقی جزیره ٔ اندلس است و در سرتاسر جزیره امتداد دارد. (از نخبة الدهر دمشقی ص 23). و رجوع به کتاب فوق ص 112، 243، 246 شود.
-
جستوجو در متن
-
جبل درن
لغتنامه دهخدا
جبل درن . [ ج َ ب َ ل ِ ؟ ] (اِخ ) نام کوهی است که در افریقا امتداد یافته و به جبل البشاره منتهی میشود. رجوع به نخبةالدهر دمشقی ص 23، 81 و 111 شود.
-
حسین خالدی
لغتنامه دهخدا
حسین خالدی . [ح ُ س َ ن ِ ل ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن موسی بن محمودبن محمدبن صالح بغدادی قدسی نقشه بندی مکنی به ابوعبداﷲ کاتب . متولد 1151 هَ . ق . 1786/ م . او راست : البشارة النبویة. (معجم المؤلفین از سلک الدرر ج 2 ص 72) (هدیة العارفین ج 1 ص 328) (ایض...
-
مژدگانی
لغتنامه دهخدا
مژدگانی . [ م ُ دَ / دِ ] (اِ) خبر خوش و نوید. (ناظم الاطباء). مزیدٌعلیه مژده . (آنندراج ). بِشارة. (منتهی الارب ). بشارت . بشری . (السامی ). مژده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). البشارة. (یادداشت ایضاً). مژدگان : ز بخت همایون ترا تا قیامت به نو شادیی...
-
مژده
لغتنامه دهخدا
مژده . [ م ُ دَ / دِ ] (اِ) بشارت . خبر خوش . (ناظم الاطباء) (برهان ) (غیاث ) (انجمن آرا). نوید. شادی و خوشحالی . (ناظم الاطباء) (برهان ). خبر خوش و با لفظ دادن و رساندن و فرستادن و رسیدن و آمدن و آوردن و بردن و یافتن و شنیدن مستعمل است . (آنندراج )....
-
کاتب اسکافی
لغتنامه دهخدا
کاتب اسکافی . [ ت ِ اِ ] (اِخ ) ابوعلی محمدبن احمدبن جنیدبغدادی مشهور به ابن جنید. از اعاظم فقهای امامیه و اکابر علمای دینیه و از مشایخ شیخ مفید و مشایخ نجاشی و شیخ طوسی بوده و نخستین کسی است که باب اجتهاد را مفتوح ساخته و احکام شریعت را بر روی آن اس...
-
غورسانجی
لغتنامه دهخدا
غورسانجی . (اِخ ) نام سلطان رکن الدین پسر سلطان محمد رکن الدین پسر علاءالدین محمد خوارزمشاهی . به سال 601 هَ . ق . ولادت یافت و به سال 619 درگذشت . غوری شانستی نیز گفته اند. رجوع به رکن الدین ، خوارزمشاهیان و معجم الانساب زامباور ج 2 ص 318 شود. در تا...
-
صاحب فخ
لغتنامه دهخدا
صاحب فخ . [ ح ِ ب ِ ف َخ خ ] (اِخ ) حسین بن علی بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب . درتجارب السلف آرد که حسین از بزرگان بنی هاشم بود و ازتحمل جور و حیف ملول شد، در مدینه خروج کرد و بسیارخلق متابعت او کردند و اتفاق افتاد که از عامل مدینه بر بعضی طالبیا...
-
استعارة
لغتنامه دهخدا
استعارة. [ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) استعارت . بعاریت خواستن چیزی را. (منتهی الارب ). عاریت خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). || تنها شدن . انفراد. یقال : استعور؛ اذا انفرد. (منتهی الارب ). || دست بدست گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ). || استعارة ادعاء معنی ا...