کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الباب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
الباب
لغتنامه دهخدا
الباب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ لُب ّ. (منتهی الارب ) (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) : زو دیو گریزنده و او داعی انصاف زو حکمت نازنده و او منهی الباب . خاقانی .|| ج ِ لَبَب . (منتهی الارب ).
-
الباب
لغتنامه دهخدا
الباب . [ اِ ] (ع مص ) مقیم شدن و لازم گرفتن جائی را. (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). || پیش بند پالان بربستن ستور را. || آشکار شدن و پیش آمدن چیزی . || مایه بازفراهم آمدن میان کشت . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
فتح الباب
لغتنامه دهخدا
فتح الباب . [ ف َ حُل ْ ] (ع اِمرکب ) گشادگی کارها. (آنندراج ) (غیاث ) : به فتح الباب دولت بامدادان ز در پیکی درآمد سخت شادان . نظامی .|| آغاز و موسم . (غیاث ) (آنندراج ). || باران سخت . و در بهار عجم نوشته که کنایه از نظر دو کوکب که با یکدیگر خانه ه...
-
رجل الباب
لغتنامه دهخدا
رجل الباب . [ رِ لُل ْ ] (ع اِ مرکب ) پاشنه ٔ در. (دهار).
-
اصل الباب
لغتنامه دهخدا
اصل الباب . [اَ لُل ْ ] (ع اِ مرکب ) اساس کار. ریشه و پایه ٔ هر کار. منشاء و سرچشمه ٔ هر امر : ونیز فرمود که چون سررشته و اصل الباب آن نگاه دارند تمامت جزویات داخل آن گردد. (تاریخ غازان خان چ کارل یان ص 252).
-
باب الباب
لغتنامه دهخدا
باب الباب . [ بُل ْ ] (اِخ ) الباب والابواب . (آنندراج ). دربند شروان است . رجوع به باب الابواب شود : کجا گریزم سوی عراق یا اران ؟کجا روم سوی ابخاز یا به باب الباب ؟ خاقانی .فرش چو خور مهتاب را آراست باب الباب راچون در سه ظلمت آبرا انوار یزدان پرورد....
-
باب الباب
لغتنامه دهخدا
باب الباب . [ بُل ْ ](اِخ ) لقب ملاحسین بشرویه ای است . رجوع به باب شود.
-
غایة ما فی الباب
لغتنامه دهخدا
غایة ما فی الباب . [ ی َ ت ُ فِل ْ ] (ع اِ مرکب ) منتهای مراتب اینکه . نهایت کلام .
-
جستوجو در متن
-
اشباج
لغتنامه دهخدا
اشباج . [ اِ ](ع مص ) رد کردن در را: اشبج الباب . (منتهی الارب ).
-
درزن
لغتنامه دهخدا
درزن . [ دَ زَ ] (نف مرکب ) درزننده . زننده ٔ در. کسی که حلقه بر در زند. (برهان ). آنکه در زند. کوبنده ٔ در. دق الباب کننده .
-
در کوبیدن
لغتنامه دهخدا
در کوبیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) در کوفتن . کوبیدن در. دق الباب کردن : مکوب در کسی را تا نکوبند درت را. (امثال و حکم ). رجوع به در کوفتن شود.
-
ضباب
لغتنامه دهخدا
ضباب . [ ض ِ ] (ع اِ) ضباب الباب ؛ آهن مسمار. (منتهی الارب ). آهن جامه . پشیز در.
-
قناح
لغتنامه دهخدا
قناح . [ ق ُ ] (ع اِ) چوب که پشت در اندازند. مترسة الباب . (از اقرب الموارد).