کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
الاق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
الاق
لغتنامه دهخدا
الاق . [ اَل ْ لا ] (ع ص ) برق درخشنده و نبارنده . (منتهی الارب ).
-
الاق
لغتنامه دهخدا
الاق . [ اُ ] (اِخ ) کوهی است به تیه از سرزمین مصر از ناحیت هامَة. (معجم البلدان ).
-
الاق
لغتنامه دهخدا
الاق . [ اُ ] (ع اِ) برق کاذب بی باران . || (مص ) درخشیدن برق و نباریدن . (منتهی الارب ).
-
الاق
لغتنامه دهخدا
الاق . [ اُ ](اِ) الاغ . پیک . قاصد : چون میاجق را از این حال خبر شد الاقی بدوانید و خوارزمشاه را بیاگاهانید. (راحةالصدور، چ اقبال ، ص 382). رجوع به الاغ شود.
-
واژههای مشابه
-
الاق نویان
لغتنامه دهخدا
الاق نویان . [ اُ ] (اِخ ) از سرداران چنگیزخان است . در جهانگشای جوینی (چ لیدن ج 1 ص 70) الاق نوین ضبط شده است ، لکن مؤلف حبیب السیر الاق نویان آورده است . (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 27 و 30 و 31).
-
واژههای همآوا
-
علاق
لغتنامه دهخدا
علاق . [ ع َ ] (ع اِ) دوستی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نظر و نگاه . (ناظم الاطباء). || علف و قوت و خورش روزگذار ستور: ما لنا من علاق ؛ أی من مرتع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || ناشتاشکن . (اقرب الموارد). || ماترک الحالب ب...
-
علاق
لغتنامه دهخدا
علاق . [ ع َ ق ِ ] (ع اِ فعل ) در دستور زبان عرب اسم فعل است بمعنی فعل امر، یعنی بیاویز و چنگ بزن . (قطر المحیط) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
علاق
لغتنامه دهخدا
علاق . [ ع ُل ْ لا ] (ع اِ) یک نوع گیاه . (ناظم الاطباء).
-
الاغ
لغتنامه دهخدا
الاغ . [ اُ ] (اِ) قاصد و پیک . (برهان ). آنکه برای او اسب توشه مهیا دارند تا بجایی که نامزد بود زود رسد. (شرفنامه ٔ منیری ) : الاغ خدمتت مه شد که بر گردون چو آب زرخطوط امر خویش از تخته ٔ سیمین میخوانی . ابوعلی بن حسین مروزی (لباب الالباب ج 2 ص 343)....
-
جستوجو در متن
-
هامة
لغتنامه دهخدا
هامة. [ م َ ] (اِخ ) شهرستان وسیعی است در مصر که کوه الاُق در آن قرار دارد. (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
-
الق
لغتنامه دهخدا
الق . [ اَ ] (ع مص ) درخشیدن برق و نباریدن ، و اَلاّق نعت آنست . (آنندراج ). لمعان و اضأت برق . تَاءَلﱡق . (ازاقرب الموارد). || زبان آور شدن در دروغ . (تاج المصادر بیهقی ). دروغ گفتن . کذب . (اقرب الموارد) (المنجد). || دیوانه شدن . (آنندراج ). جنون ...
-
الاغ
لغتنامه دهخدا
الاغ . [ اُ ] (اِ) قاصد و پیک . (برهان ). آنکه برای او اسب توشه مهیا دارند تا بجایی که نامزد بود زود رسد. (شرفنامه ٔ منیری ) : الاغ خدمتت مه شد که بر گردون چو آب زرخطوط امر خویش از تخته ٔ سیمین میخوانی . ابوعلی بن حسین مروزی (لباب الالباب ج 2 ص 343)....