کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اقیانوسپیما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اقیانوس
لغتنامه دهخدا
اقیانوس . [ اُ / اِق ْ ] (معرب ، اِ) نامی است که یونانیان باستان و اروپائیان به بحر محیط اطلاق میکنند. عرب این نام را پذیرفته و معرب ساخته اند. به این اسم آن مقدار آبی را که سه ربع از کره ٔ زمین یعنی 374 میلیون کیلومتر مربع را احاطه کرده است می نامند...
-
پیما
لغتنامه دهخدا
پیما. (اِخ ) یکی از اقوام اصیل آمریکای شمالی که در زوایای شمال غربی بکسیک و در جمهوری آریزونا از جماهیر متفقه جای دارند. مردمانی قوی هیکل و تندرست و دارای تناسب اعضاء کاملند و مقیم در ده باشند و بزراعت اشتغال دارند و ببافتن پاره ای از منسوجات پنبه ای...
-
پیما
لغتنامه دهخدا
پیما. (اِخ ) نام ایالتی است در جمهوری آریزونا از جماهیر متفقه ٔ آمریکا. (قاموس الاعلام ترکی ).
-
پیما
لغتنامه دهخدا
پیما.[ پ َ / پ ِ ] (فعل امر) امر از پیمودن . (آنندراج ). || (نف مرخم ) مخفف پیماینده . که پیماید. پیماینده و بدین معنی مرکب استعمال کنند. (آنندراج ). || پیدا کننده ٔ اندازه ٔ هرچیز. اندازه گیرنده ٔ اشیاء. کیال . || راه رونده . طی کننده .- آسمان پیما ...
-
دریای اقیانوس
لغتنامه دهخدا
دریای اقیانوس . [ دَرْ ی ِ اُ ] (اِ مرکب ) دریایی را گویند که با اقیانوس مرتبط است مانند خلیج پارس و غیره . (تاریخ ایران باستان ص 148). و رجوع به دریای بزرگ شود.
-
گنج پیما
لغتنامه دهخدا
گنج پیما. [ گ َ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) گنج یاب . گنج یابنده : من که دریافتم چنین جائی شاد گشتم چو گنج پیمائی .نظامی .
-
کیل پیما
لغتنامه دهخدا
کیل پیما. [ ک َ / ک ِپ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) کَیّال . آنکه با کیل می سنجد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کیال شود.
-
زمین پیما
لغتنامه دهخدا
زمین پیما. [ زَ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) مساح . || سیاح . جهانگرد. (انجمن آرا). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
جهان پیما
لغتنامه دهخدا
جهان پیما. [ ج َ هام ْ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب )پیماینده ٔ جهان . جهانگرد. سیاح . رحاله : قلم بیگانه بود از دست گوهربار او لیکن قدم پیمانه ٔ نطق جهان پیمای او آمد. خاقانی .جهان پیمایش از گیتی نوردی گرو برده ز چرخ لاجوردی . نظامی .دوستان عیب کنندم که نبو...
-
جام پیما
لغتنامه دهخدا
جام پیما. [ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) کنایه از شرابخوار.(آنندراج ). قدح نوش . آنکه جام به سرکشد : جز این جام پیمای صهباسرودنسازد کسی شیشه از چنگ و رود.ملاطغرا (از آنندراج ).
-
دشت پیما
لغتنامه دهخدا
دشت پیما. [ دَ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب مرخم ) دشت پیمای . دشت پیماینده . صحرانورد. بیابان نورد. دشت سیر. دشت نورد : یکی دشت پیمای برنده راغ بدیدار و رفتار زاغ و نه زاغ . اسدی .به وادی دل من هیچ گوشه پیدا نیست به غیر آهوی چشم تو دشت پیمایی .اثر (از آنندر...
-
راه پیما
لغتنامه دهخدا
راه پیما. [ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) راه پیمای . مخفف راه پیماینده . مسافر. (ناظم الاطباء). رهرو : پایکوبان میشود زآوازه ٔ طبل رحیل خویش را پیش از سفر چون راه پیماجمع کرد. صائب تبریزی (از بهار عجم ).و رجوع به راه پیمای شود.
-
ره پیما
لغتنامه دهخدا
ره پیما. [ رَه ْ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) راه پیمای . راهرو. رونده ٔ طریق . || مسافر و سیاح . (ناظم الاطباء). || اندازه گیرنده ٔ راه . (ناظم الاطباء). رجوع به راه پیما و راه پیمای شود.
-
قدح پیما
لغتنامه دهخدا
قدح پیما. [ ق َ دَ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) ساقی : به تماشا چو سرو قامت اوبر لب جوی شد قدح پیمای . امیرشاهی (از آنندراج ).عارفان از می تا شیشه ٔ دل سرگرم اندچشم مخمور توبر دست قدح پیمایست .میرزا رضی دانش (از آنندراج ).
-
فلک پیما
لغتنامه دهخدا
فلک پیما. [ ف َ ل َ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) فلک پیماینده . فلک سیر. (فرهنگ فارسی معین ) : صیت او چون خضر و بختش چون مسیح این زمین گرد آن فلک پیمای باد. خاقانی .ای فلک پیمای چست چست خیززآنچه خوردی جرعه ای بر ما بریز.مولوی .