کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اقیال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اقیال
لغتنامه دهخدا
اقیال . [ اَق ْ ] (ع اِ) ج ِ قَیل . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). بزرگواران . (غیاث اللغات ).- اقیال الیمن ؛ پادشاهان یمن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). طبری گوید: مردم یمن سردار لشکر را قیل گویند و باهر قیلی ده هزار تن [ سپاهی ] است . و رجوع به ...
-
واژههای همآوا
-
اغیال
لغتنامه دهخدا
اغیال . [ اَ ] (اِخ ) رودباری است به یمامه یا آن ذات اغیال است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
اغیال
لغتنامه دهخدا
اغیال . [ اَ ] (ع اِ)ج ِ غِیل ؛ درختان انبوه و درهم و درختان نی و حلقا وبیشه ٔ شیر و جنگل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ج ِ غِیل ، هر رودبار باآب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). غُیول . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
اغیال
لغتنامه دهخدا
اغیال . [ اِ ] (ع مص ) به سال دو باربچه آوردن گوسپندان : اغیلت الغنم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به سال دو بچه آوردن گوسپندان . (آنندراج ). دو بار بچه زائیدن گوسپند در سال . (از اقرب الموارد). || درهم پیچیده شاخ و برگ گردیدن درخت : اغیل الشجر. (...
-
جستوجو در متن
-
ذوجعران
لغتنامه دهخدا
ذوجعران . [ ج ُ ] (اِخ ) ابن شراحیل . نام یکی از اقیال حمیر است .
-
ذوعثکلان
لغتنامه دهخدا
ذوعثکلان . [ع َ ک َ ] (اِخ ) یکی از اقیال حمیر و از اذواء است .
-
ذومرحب
لغتنامه دهخدا
ذومرحب . [ م َ ح َ ] (اِخ ) القیل الحضرمی . یکی از اذواء و اقیال که شمشیری معروف داشته است بنام ذواد.
-
ذوهجران
لغتنامه دهخدا
ذوهجران . [ هََ ج َ ] (اِخ ) ابن نسمی از بنومیثم بن سعد. یکی از اقیال و اذواء یمن است .
-
ذوخشران
لغتنامه دهخدا
ذوخشران . [ خ َ ] (اِخ ) یکی از اقیال از قبیله ٔ الهان بن مالک برادر همدان بن مالک است . (از تاج العروس ).
-
ذوشحر
لغتنامه دهخدا
ذوشحر. [ ش ِ ] (اِخ ) ابن ولیعة از اقیال حمیر است . صغانی آنرا نقل کرده است . (تاج العروس ).
-
قیل
لغتنامه دهخدا
قیل . [ ق َی ْ ی ِ ] (ع ص ، اِ) پادشاه یا کمتر از پادشاه کلان . ج ، اقوال ، اقیال ،مقاول ، مقاوله . (منتهی الارب ). رجوع به قَیْل شود.
-
محجر
لغتنامه دهخدا
محجر. [ م ُ ح َج ْ ج ِ / ج َج ْ ج َ ] (اِخ ) آبی است و گویند موضعی است . (منتهی الارب ). جایی است در اقیال حجاز و گویند در دیار طی . (از معجم البلدان ).
-
ذوزود
لغتنامه دهخدا
ذوزود. (اِخ ) بالضم اسمه سعید و هو من اقیال حمیر کتب الیه ابوبکر رضی اﷲ عنه فی شأن الردة الثانیه من اهل الیمن . نقله الصاغانی . (تاج العروس ).