کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اقمار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اقمار
لغتنامه دهخدا
اقمار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قمر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ قمر، به معنی ماه ازشب سوم تا آخر ماه . (آنندراج ). || ج ِ قمیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قمیر شود.
-
اقمار
لغتنامه دهخدا
اقمار. [ اِ ] (ع مص ) بدیر کشیدن رسیدگی خرما و میوه چندانکه سرما درآید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تباه گردیدن شیرینی و حلاوت میوه قبل از آنکه برسد. || اقمار ابل ؛ در گیاه بسیار افتادن شتران . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). |...
-
واژههای همآوا
-
اغمار
لغتنامه دهخدا
اغمار. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غُمر و غُمُر، بمعنی گول و زعفران . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نادان و ناآزموده کاران . (غیاث اللغات ). ج ِ غُمر،زعفران و نوعی طلا که زنان بر روی مالند. و ج ِ غِمر،بمعنی حقد و عطش . (از اقرب الموارد). ناآزمودگان . گ...
-
اغمار
لغتنامه دهخدا
اغمار. [ اِ ] (ع مص ) دلیر گشتن بر سختی گرما و راه رفتن سپس سستی آوردن . یقال : «اغمرنی الحر». (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فتور یافتن گرماآنگاه دلیر شدن و براه درآمدن : اغمرنی الحر؛ ای فترفاجترأت علیه و رکبت الطریق . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
ساطر
لغتنامه دهخدا
ساطر. [ طِ ] (ع ص ، اِ) قصاب . (منتهی الارب ) (المنجد). || ستاره های درجه ٔ دویم مانند اقمار. (ناظم الاطباء).
-
قمیر
لغتنامه دهخدا
قمیر. [ ق َ ] (ع ص ) بکر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) . || بازنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). مقامر. (تاج المصادر بیهقی ). ج ، اقمار چون نصیر و انصار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (تاج العروس ).
-
منظومه
لغتنامه دهخدا
منظومه . [ م َ م َ / م ِ ] (از ع ، ص ، اِ) تأنیث منظوم . منظومة. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منظوم شود. || هر چیز واقعشده در صف و قطار و در نظم . (ناظم الاطباء).- منظومه ٔ زواهر ؛ رشته ٔ مروارید. (ناظم الاطباء). || هر یک از شموس با سیارات و اقمار...
-
هرشل
لغتنامه دهخدا
هرشل . [ هَِ ش ِ ] (اِخ ) ویلیام . متولد 1738 و متوفی به سال 1822 م . ستاره شناس نامدار انگلیسی ، از مردم هانور آلمان است . به سال 1757 به انگلستان رفت و پس از تحصیلات و مطالعات خود به عنوان دانشمندی انگلیسی شناخته شد. در ژانویه ٔ سال 1787 م . موفق ش...
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن حسان بن فوهة الخریمی مکنی به ابویعقوب . او راست :بقیة اقمار من العز لو خبت لظلت معدّ فی الدّجی تتسکعاذا قمر منها تغور او خبابدا قمر من جانب الافق یلمع. (الموشح ص 307 و323).و رجوع بعیون الاخبار ج 2 ص 128 و فهرست البیان و التب...
-
قمر
لغتنامه دهخدا
قمر. [ ق َ م َ ] (ع اِ) ماه از شب سوم تا آخر ماه و آن را قمر نامند برای سفیدی آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ماهتاب . (مهذب الاسماء). ج ، اقمار. (اقرب الموارد). صبح الاعشی آرد: قمر یکی از سیارات هفتگانه از قُمَره که بمعنی سفیدی است گرفته شده و م...
-
سیارات
لغتنامه دهخدا
سیارات . [ س َی ْ یا ] (ع اِ) ج ِ سیارة. قافله . کاروان : در اصل از برای اصحاب سیارات و بدارقه بقم قسمی کرده اند. (تاریخ قم ص 165). رجوع به سیارةشود. || کواکب یا سیارات سبع، کواکب سبعه : زحل ، مشتری ، مریخ ، شمس ، زهره ، عطارد، قمر. (اقرب الموارد). ز...
-
باعونیه
لغتنامه دهخدا
باعونیه . [ نی ْ ی َ ] (اِخ ) منسوب به باعون از قرای عجلون در شرق اردن است .عائشه دختر یوسف بن احمدبن ناصربن حلیفةالباعونیه ، اصلاً از دمشق بود. صاحب دیوان الاسلام گوید: عائشه دختریوسف بن احمد، زنی دانشمند و ادیب و خردمند و صوفی ومادر عبدالوهاب دمشقی...
-
گالیله
لغتنامه دهخدا
گالیله . [ ل ِ ] (اِخ ) عالم ریاضی و فیزیک دان . وی در تاریخ 18 فوریه ٔ 1564 م . در پیزا تولد یافت و در فلورانس بتحصیل پرداخت و طب و ریاضیات را فراگرفت سپس منجم مشهوری گردید. اولین دوربین را او اختراع و بوسیله ٔ آن معلوم کرد که کره ٔ ماه دارای کوههای...