کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اقطع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اقطع
لغتنامه دهخدا
اقطع. [ اَ طَ ] (ع ص ) مرد دست بریده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). بریده دست . (مهذب الاسماء). || دزد و رهزن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).ج ، قُطعان . قُطُع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || مرد ...
-
اقطع
لغتنامه دهخدا
اقطع. [ اَ طُ ] (ع اِ) ج ِ قِطع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قطع شود. || ج ِ قطیع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به قطیع شود.
-
واژههای مشابه
-
ابوالخیر اقطع
لغتنامه دهخدا
ابوالخیر اقطع. [ اَ بُل ْ خ َ رِ اَ طَ ] (اِخ ) التیناتی . یکی از کبار مشایخ صوفیه ، از مردم تینات ، قریه ای به انطاکیه ، و چون یکدست او بریده بود او را اقطع میخواندند و در سبب بریدن دست او گویند آن وقت که در کوههای انطاکیه و حوالی آن بعبادت و طلب مب...
-
عمر اقطع
لغتنامه دهخدا
عمر اقطع. [ ع ُ م َ رِ اَ طَ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲاقطع. از فرماندهان شجاع عصر عباسی . او را جنگها و فتوحاتی با رومیان بود و آخرین بار بسال 249 هَ .ق . در «مرج الاسقف » در جنگ با رومیان کشته شد. نام پدر اورا «عبداﷲ» نیز گفته اند. (از الاعلام زرکلی از تا...
-
واژههای همآوا
-
اقتع
لغتنامه دهخدا
اقتع. [ اَ ت َ ] (ع ن تف ) خوارتر. یقال : هو اقتع منه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
عمر
لغتنامه دهخدا
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲ اقطع. رجوع به عمر اقطع شود.
-
عمر
لغتنامه دهخدا
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ (عبیداﷲ) اقطع. رجوع به عمر اقطع (ابن عبیداﷲ...) شود.
-
ابوالخیر
لغتنامه دهخدا
ابوالخیر. [ اَ بُل ْ خ َ] (اِخ ) التیناتی . رجوع به ابوالخیر اقطع... شود.
-
ابونصر
لغتنامه دهخدا
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ )احمدبن محمد معروف به اقطع. رجوع به احمد... شود.
-
ابونصر
لغتنامه دهخدا
ابونصر. [اَ ن َ ] (اِخ ) اقطع. رجوع به احمدبن محمد... شود.
-
پای بریده
لغتنامه دهخدا
پای بریده . [ ب ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) اَقطع.
-
اقاطع
لغتنامه دهخدا
اقاطع. [ اَ طِ ] (ع اِ) ج ِ قطیع. (منتهی الارب ). گله های گوسفندان و ستوران و رمه ٔگاوان . || جمیع آنچه از درخت بریده شود وزود آتش گیرد. (آنندراج ). رجوع به قطیع شود. || ج ِ اقطع. (ناظم الاطباء). رجوع به اقطع شود.