کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اقراد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اقراد
لغتنامه دهخدا
اقراد. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قِرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بوزینگان . رجوع به قرد شود.
-
اقراد
لغتنامه دهخدا
اقراد. [ اِ ] (ع مص ) درماندن در سخن . || خاموش بودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || آرمیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آرام گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). || خود را پارساوار نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندرا...
-
واژههای همآوا
-
اغراد
لغتنامه دهخدا
اغراد. [ اِ ] (ع مص ) بلند برداشتن آواز و طرب انگیز ساختن و در گلو گردانیدن آواز را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). طرب انگیز ساختن کسی را بوسیله ٔ بلند برداشتن آواز خود و در گلو گردانیدن آن : اغرده ؛ اطربه بتغریده . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
قرد
لغتنامه دهخدا
قرد. [ ق ِ ] (ع اِ) کپی . ج ، اقراد، قُرود، قِرَد، قِرَدة. (منتهی الارب ).
-
آرام گرفتن
لغتنامه دهخدا
آرام گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) استراحت کردن . آسودن : به طینوس گفت ایدر آرام گیرچو آسوده گردی بکف جام گیر. فردوسی . || استقرار. ساکن شدن . تسکین یافتن . از جنبش بازایستادن . اقراد. مستریح گشتن . اقترار. اقرار. آرامش یافتن . قرار گرفتن : نگه ک...
-
خاموش شدن
لغتنامه دهخدا
خاموش شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حرف نزدن . (ناظم الاطباء). ساکت شدن . دم فروبستن . زبان در کام کشیدن . از سخن باز ایستادن . اِخراد. (اقرب الموارد). اِرمام . (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد). اِسکاتة. (اقرب الموارد). اِضباب . (اقرب الموارد) (تاج ...
-
درماندن
لغتنامه دهخدا
درماندن . [ دَ دَ ](مص مرکب ) ماندن . عاجز و بی چاره بودن . (آنندراج ). عاجز شدن . بدبخت و بی نصیب شدن و بیچاره و بی نوا شدن .(ناظم الاطباء). گرفتار شدن . فروماندن . بی حرکت و جنبش شدن . عجز آوردن . نتوانستن . مضطر شدن . عاجز آمدن . (یادداشت مرحوم ده...