کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اقدام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اقدام
لغتنامه دهخدا
اقدام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قَدَم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : چه دشمنی تو که از دست عشق و شمشیرت مطاوعت بگریزم نمیکنند اقدام . سعدی .- مزال اقدام ؛ لغزشگاه . جائی که قدم ها بلغزد.
-
اقدام
لغتنامه دهخدا
اقدام . [ اِ ] (ع مص ) پیش درآمدن .(از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پیش رفتن در کاری . (غیاث اللغات ). || دلیری نمودن .(ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شجاعت کردن . (اقرب الموارد). || دلیر کردن کسی را. (ناظم الا...
-
واژههای مشابه
-
خاک اقدام
لغتنامه دهخدا
خاک اقدام . [ ک ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از زمین است . || در مورد تواضع و فروتنی بکار برند. تراب اقدام .
-
جستوجو در متن
-
اقدامات
لغتنامه دهخدا
اقدامات . [ اِ ] (ع اِ) ج ِ اقدام . رجوع به اقدام شود.
-
مقدم
لغتنامه دهخدا
مقدم . [ م ُ دَ ] (ع اِ) وقت اقدام ، و گویند هو جری ٔ المقدم ؛ او در هنگام اقدام دلیر است . (منتهی الارب ). وقت و هنگام پیش رفتن و پیش آمدن و اقدام . هو جری ٔ المقدم ؛ او در پیش آمد و اقدام باجرأت است ، و در معیار گوید که گویا مصدر است از «افعال » م...
-
کهم
لغتنامه دهخدا
کهم . [ ک َ ] (ع مص ) بددل کردن کسی را سختیهای زمانه از اقدام بر امری . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): کهمته الشدائد کهماً؛ شداید او را از اقدام بر کاری ترساند. (از اقرب الموارد).
-
سخام
لغتنامه دهخدا
سخام . [ س ِ ] (اِخ ) موضعی است و امروءالقیس آن را یاد کرده است : لمن الدیار عرفتها بسخام فعمایتین فهضب ذی اقدام .(از معجم البلدان ).
-
غطوس
لغتنامه دهخدا
غطوس . [ غ َ ] (ع ص ) بسیار پیشرو و اقدام کننده در سختی و جنگها. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
صری
لغتنامه دهخدا
صری . [ ص َ ری ی ] (ع ص ) اقدام کننده ٔ بر زن پدر خود. (منتهی الارب ).
-
مزال
لغتنامه دهخدا
مزال . [ م َ زال ل ] (ع اِ) ج ِ مَزلّة:مزال اقدام ؛ لغزشگاه . پای لَغز. رجوع به مزلة شود.
-
پایش پیش نرفتن
لغتنامه دهخدا
پایش پیش نرفتن . [ ی َ ن َ رَت َ ] (مص مرکب ) دل او به اقدام آن امر رضا و گواهی ندادن .
-
بنوالجن
لغتنامه دهخدا
بنوالجن . [ ب َ نُل ْ ج ِن ن ] (ع اِ مرکب ) کسانی را گویند که در جرأت و جسارت و اقدام بر مهالک مانند اجنه باشند. (المرصع).
-
خبتلة
لغتنامه دهخدا
خبتلة. [ خ َ ت َ ل َ ] (ع ص ، اِ) زن گول شتاب زده که اقدام کند بر مکروه مردم . (از متن اللغة).