کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اقبال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شیخ الفقیه
لغتنامه دهخدا
شیخ الفقیه . [ ش َ خُل ْ ف َ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمدبن اقبال شود.
-
مواق
لغتنامه دهخدا
مواق . [ ] (اِ) بیکار باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 249).
-
مازیای
لغتنامه دهخدا
مازیای . [ ] (اِ) شطرنج بوده . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 524).
-
محادیک
لغتنامه دهخدا
محادیک . [ م ُ ] (ع اِ) کلمه ای است که در اقبال و بخت یاری کسی گویند. (ناظم الاطباء).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )شیخ الفقیه . رجوع به احمدبن محمدبن اقبال ... شود.
-
اقبالاً
لغتنامه دهخدا
اقبالاً. [ اِ لَن ْ ] (ع ق ) بطور اقبال . (ناظم الاطباء).
-
بداقبال
لغتنامه دهخدا
بداقبال . [ ب َ اِ ] (ص مرکب ) بدبخت . تیره بخت . مقابل خوش اقبال .
-
باط
لغتنامه دهخدا
باط.(اِ) شادمانی باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 228).
-
طالع سعد
لغتنامه دهخدا
طالع سعد. [ ل ِ ع ِ س َ ] (ترکیب وصفی ) طالع مسعود. بخت فرخنده . طالع خجسته . اقبال . طالع مبارک و میمون : زی طالع سعد و در اقبال خداوندفخر بشر و بر سر عالم همه افسر.ناصرخسرو.
-
اقبیل
لغتنامه دهخدا
اقبیل . [ اِ ] (از ع ، اِمص ) اماله ٔ اقبال که همین معنی اقبال دارد. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) : کنونم که در پنجه اقبیل نیست نمد پیش تیرم کم از بیل نیست .سعدی (از براهین العجم ).
-
کبج
لغتنامه دهخدا
کبج . [ ک َ ] (اِ) شکن و چین باشد در زلف و رسن و جامه . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 73). کلج .
-
کنکر
لغتنامه دهخدا
کنکر. [ ] (اِ) رجوع به کنگر و لغت فرس اسدی چ اقبال ص 163 شود.
-
گبرخ
لغتنامه دهخدا
گبرخ . [ گ َ رَ ] (اِ) مرقع را گویند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 81).
-
کوغاده
لغتنامه دهخدا
کوغاده . [ دَ ] (ص ) بیکار. (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 508). رجوع به مدخل قبل شود.
-
کودیه
لغتنامه دهخدا
کودیه . [ دی ی َ ] (اِخ ) از اسامی غُلات است که در اصفهان به این فرقه می دادند. (خاندان نوبختی تألیف عباس اقبال ص 262).