کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اقبال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اقبال
لغتنامه دهخدا
اقبال . [ اِ ] (اِخ ) از بلوکات قزوین در راه قزوین زنجان و جمعیت آن با بلوک بشاریات 10000 تن است و عده ٔ قرای هر دو بلوک 97 تن است .
-
اقبال
لغتنامه دهخدا
اقبال . [ اِ ] (اِخ ) عباس اقبال آشتیانی . محقق و مورخ ایرانی . (ولادت 1314 هَ . ق . و وفات 1334 هَ . ش .). وی در آغاز جوانی شاگرد درودگر بود و سپس به تحصیل پرداخت و دوره ٔ دارالفنون را بپایان رسانید و به معاونت کتابخانه ٔ معارف انتخاب گردید. آنگاه د...
-
اقبال
لغتنامه دهخدا
اقبال . [ اِ ] (از ع ، اِمص ) در تداول فارسی زبانان ، دولت و قوت طالع و این گویا از معنی سعادتمند شدن اخذ شده باشد و بلند از صفات اوست و بصله ٔ با و از هر دو مستعمل . (آنندراج ). خوشبختی . (یادداشت مؤلف ). در تداول فارسی ، بهره مندی و نیک بختی و برو...
-
اقبال
لغتنامه دهخدا
اقبال . [ اِ ] (ع مص ) روی به چیزی آوردن . (ترجمان القرآن ). پیش آمدن و روی آوردن بهر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نقیض ادبار. (ناظم الاطباء).- اقبال کردن ؛ روی آوردن . متوجه شدن . (ناظم الاطباء) : بر آنچه ستوده ٔ عقل و پسندیده ٔ...
-
واژههای مشابه
-
کلاته اقبال
لغتنامه دهخدا
کلاته اقبال . [ ک َ ت َ اِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اردوغش بخش قدمگاه شهرستان نیشابورو 266 تن سکنه دارد. محلی کوهستانی و معتدل است . آب آنجا از قنات و محصول آن غلات ، بنشن ، و شغل مردم زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
عباس اقبال
لغتنامه دهخدا
عباس اقبال . [ ع َب ْ با س ِ اِ ] (اِخ ) رجوع به اقبال ... شود.
-
اقبال مند
لغتنامه دهخدا
اقبال مند. [ اِ م َ ] (ص مرکب ) صاحب اقبال . (ناظم الاطباء). بختیار.
-
خوش اقبال
لغتنامه دهخدا
خوش اقبال . [ خوَش ْ / خُش ْ اِ ] (ص مرکب ) سعید. خوشبخت . خوش طالع. خوش نقش . نیک اختر.
-
باغ اقبال آباد
لغتنامه دهخدا
باغ اقبال آباد. [ ] (اِخ ) از طسوج و ناحیه ٔ رودآیان . (تاریخ قم ص 113).
-
باغ اقبال آباد
لغتنامه دهخدا
باغ اقبال آباد. [ غ ِ اِ ] (اِخ ) باغی بوده است بحدود شیراز، صاحب روضة الصفا گوید:[ در سال 776 هَ . ق . شاه شجاع ] از شیراز بیرون آمده در باغ اقبال آباد نزول فرموده بود و میخواست که بجانب کرمان نهضت فرماید، در این اثنا سر پر نخوت پهلوان اسد را آوردند...
-
جستوجو در متن
-
شانس
لغتنامه دهخدا
شانس . (فرانسوی ، اِ) بخت و اقبال . اختر. طالع.
-
کواشید
لغتنامه دهخدا
کواشید. [ ] (ص ) درمانده باشد. (لغت فرس چ اقبال ص 115). این کلمه در چاپهای دیگر فرهنگ اسدی نیامده و در چ اقبال با علامت سؤال ضبط شده است .
-
گنج
لغتنامه دهخدا
گنج . [ ] (اِ) شوخ مردار باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ) .