کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اقایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بومبر
لغتنامه دهخدا
بومبر. [ ب َ ] (اِ) سلطنت . || بزرگی و آقایی . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
-
خداوندی کردن
لغتنامه دهخدا
خداوندی کردن .[ خ ُ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خدایی کردن : او خود مگر بلطف خداوندیی کندورنه ز ما چه بندگی آید پسند او. سعدی (بدایع).|| آقایی کردن . بزرگواری کردن . ریاست کردن . سروری کردن . بزرگی کردن .
-
مولویت
لغتنامه دهخدا
مولویت . [ م َ / مُو ل َ وی ی َ ] (از ع ، اِمص ) مولایی . آقایی . سیادت . (یادداشت مؤلف ) : تا خفض جناح تو شود و نتن مولویت و رعونت از تو بیرون رود. (مزارات کرمان ص 3). و رجوع به مولا و مولی شود.
-
چاکرداری
لغتنامه دهخدا
چاکرداری . [ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) اربابی . آقایی . مهتری . منعمی . چاکرپروری . خادم نوازی : در چاکرداری و سخا سخت ستوده ست او سخت سخی مهتر و چاکرداری است .فرخی .
-
مولایی
لغتنامه دهخدا
مولایی . [ م َ / مُو ] (حامص ) مولا و سرور بودن . سروری و آقایی و بزرگی . (ناظم الاطباء). || بندگی و بردگی . غلامی و چاکری و خدمتگزاری : این دو طفل هندو از بام دماغ بر در صدرش به مولایی فرست . خاقانی .به جوش آمد سخن در کام هرکس به مولایی برآمد نام هر...
-
زبردستی
لغتنامه دهخدا
زبردستی . [ زَ ب َ دَ ] (حامص مرکب ) ظلم و تعدی و زور و ستم و درشتی و سختی و جور. (ناظم الاطباء) : غم زیردستان بخور زینهاربترس از زبردستی روزگار. سعدی . || غلبه و شدت و برتری و استیلاء. (ناظم الاطباء) : آب که میلش همه با پستی است در پریش لاف زبردستی ...
-
نهاوند
لغتنامه دهخدا
نهاوند. [ ن َ / ن ِ وَ ] (اِخ ) شهر نهاوند در 130 هزارگزی مشرق کرمانشاه و 64 هزارگزی جنوب غربی ملایر واقع شده و مختصات جغرافیایی آن بشرح زیر است : طول 48 درجه و 22 دقیقه ، عرض 34 درجه و 12 دقیقه وارتفاع از سطح اقیانوس 1677 گز، اختلاف ساعت نهاوند با ت...
-
اگر
لغتنامه دهخدا
اگر. [ اَ گ َ ] (حرف ربط) اِن ْ و لو عربی . و مخفف آن «گر» و «ار» آید. به معنی هرگاه . چنانچه . بشرطی که . (یادداشت مؤلف ). کلمه ٔ شرط. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از انجمن آرا). شرط را می رساند. (فرهنگ فارسی معین ). معنی اما ان که عرب گاه اما را حذ...