کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اقامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اقامة
لغتنامه دهخدا
اقامة. [ اِ م َ ] (ع مص ) آرام کردن در جایی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). اقام بالمکان اقامة؛ آرام کرد در آن جای . (منتهی الارب ). مقام کردن . مقیم شدن . ماندن در جای . (غیاث اللغات ). || دوام ورزیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پیوسته برپا...
-
جستوجو در متن
-
اذانان
لغتنامه دهخدا
اذانان . [ اَ ] (ع اِ) اذان و اقامه .
-
اقامات
لغتنامه دهخدا
اقامات . [ اِ ] (ع اِ) ج ِ اقامة. (از اقرب الموارد) : به ابواب تشریفات و انواع انزال و اقامات او را و اتباع او را مراعات تمام فرمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به اقامة شود.
-
برپا داشتن
لغتنامه دهخدا
برپا داشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تشکیل دادن . بنیاد کردن . || اقامه کردن . قائم کردن . برپا ساختن .- برپا داشتن نماز ؛ اقامه ٔ نماز : آن جماعتی که ما در روی زمین صاحب تمکین ساختیم ایشان را، نماز را برپا داشتند. (تاریخ بیهقی ص 314).
-
قامت گفتن
لغتنامه دهخدا
قامت گفتن . [ م َگ ُ ت َ ] (مص مرکب ) اقامه . رجوع به قامت بستن شود.
-
برزفری
لغتنامه دهخدا
برزفری . [ ب ُ ف َ ] (اِخ ) صورت اصلی نام پهلوان باستانی ، «فریبرز» است که فردوسی برای اقامه ٔ وزن آنرا قلب کرده است . (یادداشت مؤلف ).
-
برپای کردن
لغتنامه دهخدا
برپای کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برپا کردن . اقامه کردن . اقامه . (تاج المصادر) : آن جهود سگ ببین چه رای کردپهلوی آتش بتی برپای کرد. مولوی .بر او پادشا حکم برپای کرددو سالش بمصر اندرون جای کرد. شمسی (یوسف و زلیخا). || نصب کردن . منصوب کردن . گم...
-
برهان کردن
لغتنامه دهخدا
برهان کردن . [ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استدلال . برهان آوردن . اقامه ٔ دلیل کردن . اقامه ٔ بیّنه کردن : گر این صورت ِ کرده جنبان کنی سزد گر ز جنبنده برهان کنی . فردوسی .وندر کتاب بر سخن منطقی چون آفتاب روشن برهان کنم .ناصرخسرو.
-
عزاداری
لغتنامه دهخدا
عزاداری . [ ع َ ] (حامص مرکب ) سوکواری .زاری . عزاپرستی . اشتغال به سوک . مصیبت . تعزیت . (ناظم الاطباء). اقامه ٔ مراسم عزا. (فرهنگ فارسی معین ).
-
ایستمیا
لغتنامه دهخدا
ایستمیا. (اِ) اعیادی بود که یونانیان هر سه یا چهار یا پنج سال یکبار در تنگه ٔ کرنتوس بافتخار نپتونوس اقامه میکردند. (تعلیقات تمدن قدیم تألیف نصراﷲ فلسفی ).
-
برهنة
لغتنامه دهخدا
برهنة. [ ب َ هََ ن َ ] (ع مص ) حجت قائم کردن . (از منتهی الارب ). برهان اقامه کردن . (ناظم الاطباء). برهان آوردن . (از اقرب الموارد). دلیل آوردن .
-
حی علی الفلاح
لغتنامه دهخدا
حی علی الفلاح . [ ح َی ْ ی َع َ لَل ْ ف َ ] (ع ، جمله ٔ انشائی ) فقره ای است از اذان و اقامه ، بمعنی بشتابید و تعجیل کنید به رستگاری .
-
کنسوس
لغتنامه دهخدا
کنسوس . [ ک ُ ] (اِخ ) از جمله خدایان قدیم روم که مردم را به طریق صواب هدایت می کرد، و رومیان زنان سابین را در عیدی که برای خدای مزبور اقامه شده بود ربودند. (از اعلام تمدن قدیم فوستل دوکولانژ ترجمه ٔ نصراﷲ فلسفی ).
-
جماعت خانه
لغتنامه دهخدا
جماعت خانه . [ ج َ ع َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جای اقامه ٔ نماز جماعت : صفه ٔ بزرگ و نیکو و جماعت خانه ٔ خوب . (اسرار التوحید). یکهزار دینار خرج جماعت خانه کردند. (تاریخ جدید یزد).