کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اقاصی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اقاصی
لغتنامه دهخدا
اقاصی . [اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اقصی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دورتران . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). در تداول ، آخرو منتهاالیه و جای دور. (ناظم الاطباء) : متعلقان او از حضرت در اقاصی و ادانی شرق و غرب ... (جهانگشای جوینی ). به قلعه ای در اقاصی ولا...
-
واژههای همآوا
-
آقاسی
لغتنامه دهخدا
آقاسی . (ترکی ، اِ مرکب ) (شاید از ترکی ِ آقا، سید + سی ، حرف اضافه ) نامی از نامها: حاج میرزا آقاسی .- اشیک آقاسی ؛ رئیس دربار.- قوللرآقاسی ؛ رئیس غلامان خاصه . داروغه ٔ دیوان خانه .و رجوع به آغاچی شود.
-
جستوجو در متن
-
طیخة
لغتنامه دهخدا
طیخة. [ طَ خ َ ] (اِخ ) جایگاهیست در اقاصی ذوالمروه بین ذی خشب و وادی القری . و این لفظ با حاء مهمله نیز آمده است . (از معجم البلدان ).
-
ادانی
لغتنامه دهخدا
ادانی . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ادنی . مقابل اقاصی . نزدیکان . نزدیکتران . نزدیکترها: ملک هند اثر نکایات رایات سلطان در اقاصی و ادانی ولایت خویش مشاهدت کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 293). از هیبت این دو پادشاه نامدار در اقاصی و ادانی جهان گرگ از تعرض آهو...
-
طلوع کردن
لغتنامه دهخدا
طلوع کردن . [ طُ ک َ دَ ] (مص مرکب )برآمدن آفتاب و ماه و ستاره . سر برزدن . برآمدن آفتاب و مانند آن . طلوع . رجوع به طلوع شود : و صبح ملت حق بر آن نواحی طلوع کرد. (کلیله و دمنه ). در اقاصی آن ولایت بجائی رسید که هرگز رایت اسلام بر آن حدود طلوع نکرده ...
-
نادروائی
لغتنامه دهخدا
نادروائی . [ دَرْ ] (حامص مرکب ) ضرورت نداشتن . (حاشیه ٔ دره ٔ نادره از برهان قاطع) : ابواب کنوز نادری را به دست بی پروائی و نادروائی گشوده از نادانی بادانی و اقاصی ... در صدد تبذیر و اسراف برآمد. (دره ٔ نادره چ جعفر شهیدی ص 704).
-
مصاقع
لغتنامه دهخدا
مصاقع. [ م َ ق ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مِصْقَع. (منتهی الارب ) (دهار). ج ِ مصقع، به معنی فصیح و بلیغ. (آنندراج ) (از غیاث ) : به چوگان فصاحت و بلاغت گوی هنروری وسخندانی از مصاقع خطبا و ادباء اقاصی و ادانی درربودند. (مقدمه ٔ حافظ چ قزوینی ). و رجوع به مصقع...
-
تبرا نمودن
لغتنامه دهخدا
تبرا نمودن . [ ت َ ب َرْ را ن ُ / ن ِ /ن َ دَ ] (مص مرکب ) دوری نمودن . بیزاری نمودن . تبرا کردن : از هیبت شمشیر این دو پادشاه نامداردر اقاصی و ادانی جهان گرگ از تعرض آهو تبرا نمود وطیهو بذمت باز تولا ساخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 12). رجوع...
-
اصابعالفتیات
لغتنامه دهخدا
اصابعالفتیات . [ اَ ب ِ عُل ْ ف َ ت َ ] (ع اِ مرکب ) و در اللسان ، اصابعالبنیات ، تره ایست که آنرا فَرَنْجَمُشک گویند. (از اقرب الموارد). تره ایست . (از قطر المحیط). فرنگمشک . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). افرنجمشک . (اختیارات ب...
-
بسباس
لغتنامه دهخدا
بسباس . [ ب َ ] (ع اِ)در عربی بزباز. (برهان ) .یک نوع گیاه معطر. (ناظم الاطباء). به عربی دوایی است که آن را بزباز و بسباسه هم گویند. (شعوری ج 1 ورق 168). بسباس ، بسباسه ، بسبس ، رازیانج . (دزی ج 1 ص 83). رازیانه . رازیانج انکزان . نامی است که در مغرب...
-
گنگ دژ
لغتنامه دهخدا
گنگ دژ. [ گ َ دِ ] (اِخ ) نام قلعه ای است که ضحاک در شهر بابل ساخته بود. (برهان ). و ضحاک در آنجا [بابل ] قلعه ای ساخته بود، آن را گنگ دز گفتندی ، اکنون از آن تلی مانده . (نزهةالقلوب چ دبیرسیاقی ص 39). رجوع به گنگ بهشت و بهشت گنگ شود. || نام موضعی اس...
-
گبرکی
لغتنامه دهخدا
گبرکی . [ گ َ رَ ] (ص نسبی ) هر چه منسوب به گبران است . (انجمن آرا) (آنندراج ). || (حامص ) مجوسیّت . (مهذب الاسماء). زردشتی بودن : هیچ ملک دین گبرکی را چندان نصرت نکرد که او [ گشتاسب ] کرد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).که دین مسیحا ندارد [ شاپور شاه ] درست ...
-
غزنه
لغتنامه دهخدا
غزنه . [ غ َ ن َ ] (اِخ ) جای گشاده ترین و پاکیزه ترین از بلادها. (منتهی الارب ) (آنندراج ). همان غزنین است . (از برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) (جهانگیری ). شهر بزرگی است در اوایل هند از سوی خراسان . (از وفیات الاعیان ج 2 ص 57).شهری است در افغان...