کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
افن
لغتنامه دهخدا
افن . [ اَ ] (ع مص ) دوشیدن ناقه بغیر وقت . (آنندراج ). در غیر وقت ناقه را دوشیدن . (از اقرب الموارد). دوشیدن ناقه باوقت و بی وقت و آن مفسد ناقه است . (منتهی الارب ). بی وقت و در غیرموقع دوشیدن شتر ماده را. (ناظم الاطباء). || شیر همه بدوشیدن . (تاج ا...
-
افن
لغتنامه دهخدا
افن . [ اَ ف َ ] (ع مص ) ضعیف رای و سست عقل شدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || کم شدن شیر ناقه . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پوسیده شدن چارمغز. (آنندراج ). فاسد گردیدن گردو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
عفن
لغتنامه دهخدا
عفن . [ ع َ ] (ع مص ) برآمدن بر کوه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || برگردانیدن مزه و رنگ گوشت را. (از منتهی الارب ). تغییردادن بوی گوشت را. (از اقرب الموارد).
-
عفن
لغتنامه دهخدا
عفن . [ ع َ ف َ ] (ع مص ) پوسیده شدن هر چیزی و تباه گردیدن چندانکه ریزه ریزه برآید وقت گرفتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پوسیده شدن در نم . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). || تغییر یافتن بوی گوشت . (از اقرب الموارد). گنده شدن...
-
عفن
لغتنامه دهخدا
عفن . [ ع َ ف ِ ] (ع ص ) گوشت بر گردیده بوی و مزه و پوسیده . هرچیز پوسیده و تباه شده از آب که ریزه ریزه جدا گردد. (منتهی الارب ). ریسمان پوسیده از آب . (از اقرب الموارد). گنده و بدبو. (غیاث اللغات ). گندیده . متعفن . منتن . بوی ناک : جهت شمال آن بسته...
-
جستوجو در متن
-
ژهانو
لغتنامه دهخدا
ژهانو. [ ژُ ن ُ ] (اِخ ) تونی . برادر آلفرد، متولد در افن باخ . او نیز مصور بود (1803 - 1852 م .).
-
احدعشرالفاً
لغتنامه دهخدا
احدعشرالفاً. [ اَ ح َ دَ ع َ ش َ رَ اَفَن ْ ] (ع عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) یازده هزار.
-
اربعمائةالفاً
لغتنامه دهخدا
اربعمائةالفاً. [ اَ ب َ ع َ م ِ ءَ ت َ اَفَن ْ ] (ع عددمرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) چهارصد هزار.
-
ژهانو
لغتنامه دهخدا
ژهانو. [ ژُ ن ُ ] (اِخ ) آلفرد. نام نقاش فرانسوی ، متولد در اُفن باخ (هس ) بسال 1800 و متوفی بسال 1837 م .
-
افین
لغتنامه دهخدا
افین . [ اَ ] (ع ص ، اِ) شتربچه ٔ از مادر جداشده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شتربچه . (آنندراج ). || ضعیف رای و عقل ، یا تکلف کننده در مدح خود به چیزی که نداشته باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ضعیف رای و عقل و همچنین مأفون . (آنندراج ).در ...
-
جاحظ خراسان
لغتنامه دهخدا
جاحظ خراسان . [ ح ِ ظِ خ ُ ] (اِخ ) ابوزید احمدبن سهل بلخی (234 -322 هَ .ق .). حکیم و عالم معروفی بود که در بلخ میزیست . و اشعار زیر را در رثاء جعفرالحجة گفته است :ان ّ المَنیة رامتنا باسهُمِهافاوقعت سهمها المسموم بالحسن ابومحمد الاعلی فغادره تحت الص...
-
رقة
لغتنامه دهخدا
رقة. [ رِ ق َ ] (ع اِ) سیم مضروب . ج ، رقون و رقات . (ناظم الاطباء). نقره ٔ مسکوک و«هاء» عوض «واو» است . ج ، رقون . (از اقرب الموارد). سیم مضروب (والهاء عوض عن الواء). ج ، رِقون و رِقات و فی الحدیث : فی الرقة ربع العشر و فی اربعین شاة شاة وفی خمس من ...
-
احنف
لغتنامه دهخدا
احنف . [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابن قیس معاویةبن حصین بن عبادةبن نزال بن منقربن عبیدبن الحارث بن عمروبن کعب بن سعدبن زید مناةبن تمیم التمیمی . نام او ضحاک و بقولی صخر و کنیت او ابوبحر است و بردباری و حلم را در عرب و فارس بدو مثل زنند و احلم من الأحنف گویند...