کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افلیج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
افلیج
لغتنامه دهخدا
افلیج . [ اِ ] (از ع ، اِمص ) فالج . سستی و فروهشتگی که درنیمه ٔ بدن یا در تمام آن حادث گردد. (ناظم الاطباء). || (ص ) بمعنی مفلوج که در فارسی متداول است و ظاهراً در عربی نیامده است . (یادداشت مؤلف ).- افلیج گرفتن ؛ مبتلا به فالج شدن .
-
جستوجو در متن
-
چنگ و چلاغ
لغتنامه دهخدا
چنگ و چلاغ . [ چ َ گ ُ چ ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) خمیده و لنگ و افلیج . کوژپشت و لنگ .
-
فلج شدن
لغتنامه دهخدا
فلج شدن . [ ف َ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مبتلا گردیدن به بیماری فلج . افلیج شدن . || به کنایت ، از رونق افتادن کار، یا از کار افتادن یک سازمان یا اداره .
-
شیشله
لغتنامه دهخدا
شیشله . [ شی ش َ ل َ / ل ِ ] (ص ) سست و بی قوت و ضعیف و ناتوان و درمانده . (ناظم الاطباء). سست و بی قوت . (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). || شل و افلیج . (ناظم الاطباء). دست و پای سست و بی قوت را گویند، و به عربی شل خوانند. (برهان ) (از فرهنگ جهانگ...
-
شل
لغتنامه دهخدا
شل . [ ش َ / ش َل ل ] (از ع ، ص ) کسی که با دست نمیتواند چیزی را بگیرد، مانند کسی که دست او افلیج شده و در اراده و اختیار وی نباشد. شیشله . (ناظم الاطباء). کسی که دست و پای او حرکت نتواند کرد. (غیاث ). آنکه از پای لنگد. آنکه دست یا پای او تباه شده اس...
-
سست
لغتنامه دهخدا
سست . [ س ُ ] (ص ) پهلوی «سوست » (ملایم ، سبک ). نرم . ملایم . نازک . ناتوان . ضعیف . کم زور. آهسته . تنبل .کاهل . مانده . بی معنی . بیهوده . ضد سخت . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نازک و ناتوان و ضعیف و درمانده و عاجز و کم زور و بی قوت . (ناظم ال...