کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افزون بودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
افزون بودن
لغتنامه دهخدا
افزون بودن . [ اَ دَ ] (مص مرکب ) بسیار بودن . زیاد بودن . زیاد آمدن . رجوع به افزون و افزون آمدن شود.
-
واژههای مشابه
-
آس افزون
لغتنامه دهخدا
آس افزون . [ اَ ] (اِ مرکب ) آس اَفژون . آژینه . آسیازنه . آسیاآژن . سنبه . منقار. مِکْوَس . میقعه . برطیل . نقار. چکوچ . کبیتک .
-
سال افزون
لغتنامه دهخدا
سال افزون . [ اَ ] (اِ مرکب ) نام ماه دوازدهم است از سال ملکی . (برهان ). دوازدهمین ماه از مبداء یزدگردی . (استینگاس ص 942). || سالی که تعداد روزهای آن زیادتر است . (استینگاس ص 642).
-
ناصرالدین افزون
لغتنامه دهخدا
ناصرالدین افزون . [ ص ِ رُدْ دی ن ِ اَ ] (ِخ ) وی به سال 569 هَ . ق . بعد از عزل ناصح الدین ابوالبرکات ، به وزارت کرمان رسید. به روایت ابوحامد کرمانی : «مردی محتشم بود از خاندان آل کسری ، وزیر ابن الوزیر» و سرانجام به تحریک رفیعالدین سرخاوی و به حکم ...
-
افزون آمدن
لغتنامه دهخدا
افزون آمدن . [ اَ م َ دَ ] (مص مرکب ) فزون آمدن . (یادداشت دهخدا). زیاد آمدن . بسیارآمدن . (از ناظم الاطباء). فضل . شف .ّ رجحان . (تاج المصادر بیهقی ). ثقل . (دهار) (از تاج المصادر بیهقی ).
-
افزون خواستن
لغتنامه دهخدا
افزون خواستن . [ اَ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) بسیار طلب کردن . استزادت .
-
افزون شدن
لغتنامه دهخدا
افزون شدن . [ اَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برکت . زیادت . ازدیاد. نماء. نمو. تمزن . (یادداشت دهخدا). توریم . ارباء. اکرا. اردا. تدریف . (تاج المصادر بیهقی ). ازدیاد. (المصادر زوزنی ). تشفیه . انفشاغ . تطاول . تمزن . کور. شِف ّ. شَف ّ. شفه . (منتهی الارب ) ...
-
افزون کردن
لغتنامه دهخدا
افزون کردن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زیادت . زیاده . تزاید. مد. (یادداشت دهخدا). ازدیاد. رب . مزید. مزاده . مضاعفه . تضعیف . اضعاف . (تاج المصادربیهقی ). مزز. (منتهی الارب ). زید. زیادی . تضعیف . (دهار). و رجوع به افزون و ترکیبات آن شود : شکر نعمت ن...
-
افزون گردیدن
لغتنامه دهخدا
افزون گردیدن . [ اَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) افزون شدن . بسیار شدن . فزون گشتن . اکراء. تشفیف . (از منتهی الارب ). رجوع به افزون و ترکیبات آن شود.
-
افزون گرفتن
لغتنامه دهخدا
افزون گرفتن . [ اَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) بیش گرفتن . بیش شدن . زیاد گردیدن : افزون گرفت روز چو دین و شب ناقص چو کفر و تیره چو سودا شود. ناصرخسرو.و رجوع به افزون و ترکیبات آن شود.
-
افزون گشتن
لغتنامه دهخدا
افزون گشتن . [ اَ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) بیش شدن . زیاد گردیدن . فزونی یافتن : هرچه کردند از علاج و از دواگشت رنج افزون و حاجت ناروا. مولوی .رجوع به افزون و ترکیبات آن شود.
-
افزون نان
لغتنامه دهخدا
افزون نان . [ اَ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مایه ٔ خمیر. (فرهنگ شعوری ). خمیرمایه . (ناظم الاطباء).
-
افزون نهادن
لغتنامه دهخدا
افزون نهادن . [ اَ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) ترجیح . (المصادر زوزنی ). تفضیل . فزونی دادن . بسیار گردانیدن .
-
افزون بین
لغتنامه دهخدا
افزون بین . [ اَ ] (نف مرکب ) افزون بیننده . آنکه هر چیز بیش بیند. کسی که همه چیزها را دو برابر بیند : گفت استاد آن دو شیشه نیست رواحولی بگذار و افزون بین مشو.مولوی .