کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افرین گفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آفرین
لغتنامه دهخدا
آفرین . [ ف َ ] (اِ) زه . فری .فریش . افرا. آباد. خَه . خهی . بَه . بَه بَه . پَه . پَه پَه . زهی . پَخ پَخ . آخ . (برهان ). اَخ . (برهان ). بخ . وَه . وَه وَه . شاباش . شادباش . شادزی . مریزاد. دستخوش . انوشه . انوشه بزی . چنانهن (؟). احسنت . مرحبا....
-
آفرین
لغتنامه دهخدا
آفرین . [ ف َ ] (اِخ ) تخلص شیخ قلندربخش هندوستانی که به فارسی شعر می سروده و منظومه ٔ تحفةالصنایع از اوست . || تخلص شاعری فارسی گوی از رؤسای قوم کاینهه ساکن اﷲآباد. || تخلص شاه فقیراﷲ لاهوری ، که در بادی عمر زردشتی بوده و سپس بدین اسلام درآمده و به...
-
آفرین
لغتنامه دهخدا
آفرین . [ ف َ ] (نف مرخم ) مخفف آفریننده در کلمات مرکبه ، چون آفرین آفرین ، بکرآفرین ، جان آفرین ، جهان آفرین ، دادآفرین ، زبان آفرین ، سحرآفرین ، سحرحلال آفرین ، سخن آفرین ، صورت آفرین ، گیتی آفرین : جهان شد ز دادش پر از آفرین بفرمان دادار دادآفرین ...
-
عشق آفرین
لغتنامه دهخدا
عشق آفرین . [ ع ِ ف َ ] (نف مرکب ) عشق آفریننده . آنکه با زیبائی خود در کسان تولید عشق کند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
گیتی آفرین
لغتنامه دهخدا
گیتی آفرین . [ ف َ ] (نف مرکب ) آفریننده ٔ جهان . خالق جهان و گیتی . از صفات ایزدی است . (بهار عجم ) (آنندراج ). خداوند. پروردگار. آفریدگار : امام الحق که او را آفرین گویی است در گیتی هر آن کو طاعت یزدان گیتی آفرین دارد. امیر معزی (از آنندراج ) (ارمغ...
-
صورت آفرین
لغتنامه دهخدا
صورت آفرین . [ رَ ف َ ] (نف مرکب ) آفریننده ٔ صورت . آفریننده . خالق . واهب الصور. مصور. و بدین معانی در مورد باریتعالی به کار رود : روزی که آفرید تو را صورت آفرین بر آفرینش تو به خود گفت آفرین صورت نیافرید چو تو صورت آفرین بر صورت آفرین و بر این صور...
-
آفرین خوان
لغتنامه دهخدا
آفرین خوان . [ ف َ خوا / خا ] (نف مرکب ) آفرین گوی : بجان آمدند آن سپاه مهان شدند آفرین خوان بشاه جهان . فردوسی .بر آن راه و رسم آفرین خوان شدندشهنشاه را بنده فرمان شدند.نظامی .
-
آفرین گر
لغتنامه دهخدا
آفرین گر. [ف َ گ َ ] (ص مرکب ) آفرین خوان . آفرین گوی : نهاد آن روی خون آلود بر خاک اَبَر شاه آفرینگر، با دل پاک . (ویس و رامین ).جوان و پیر سزد آفرین گر تو که توبسال و بخت جوانی بعقل و دانش پیر.معزی .
-
آفرین نامه
لغتنامه دهخدا
آفرین نامه . [ ف َ م َ ] (اِخ ) نام منظومه ای و ظاهراً ببحر متقارب از ابوشکور بلخی : نگه کن که در نامه ٔ آفرین چه گوید سراینده ٔ پاکدین ...(راحةالانسان ).
-
جهان آفرین
لغتنامه دهخدا
جهان آفرین . [ ج َ ف َ ] (نف مرکب ) جهان آفریننده . آفریننده و خالق دنیا. خدا : جهان آفرین را ستایش گرفت نیایش ورا در فزایش گرفت . فردوسی .آخر دیری نماند استم استمگران زآنکه جهان آفرین دوست ندارد ستم . منوچهری .جهان آفرینت گشایش دهادکه گر وی ببندد که...
-
پیل آفرین
لغتنامه دهخدا
پیل آفرین . [ ف َ ] (نف مرکب ) آفریننده ٔ پیل . خالق فیل . باری تعالی : یا عنکبوت غار ز آسیب پای پیل اندر حریم کعبه ٔ پیل آفرین گریخت .خاقانی .
-
جان آفرین
لغتنامه دهخدا
جان آفرین . [ ف َ ] (اِخ ) روان آفرین . خالق روح . (ناظم الاطباء). آفریننده ٔ جان . (آنندراج ). خالق . آفریدگار. خدا : یکی گنج بخشید بر هر کسی بجان آفرین کرد پوزش بسی . فردوسی .تهمتن به نیروی جان آفرین بکوشید بسیار با درد و کین . فردوسی .بدو گفت یزدا...
-
سخن آفرین
لغتنامه دهخدا
سخن آفرین . [ س ُ خ َ ف َ ] (نف مرکب ) کنایه از شاعر کامل سخن . (آنندراج ).
-
سموم آفرین
لغتنامه دهخدا
سموم آفرین . [ س َ ف َ ] (نف مرکب ) باد گرم . (آنندراج ).
-
فیل آفرین
لغتنامه دهخدا
فیل آفرین . [ فی ف َ ] (نف مرکب ) فیل آفریننده . پیل آفرین . (فرهنگ فارسی معین ). آفریننده و خالق فیل . خداوند. آفریدگار. که موجودات عظیم و نیرومند آفریند : تا عنکبوت غار ز آسیب پای پیل اندر حریم کعبه ٔ فیل آفرین گریخت .خاقانی .