کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افریز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
افریز
لغتنامه دهخدا
افریز. [ اِ ] (اِ) آنچه از دیوار برآمده باشد مانند سنگی که در جرزهای کوچه بکار میگذارندتا از صدمه محفوظ باشد. (از ناظم الاطباء). طاق خانه . طاق . پیش حائط. (زمخشری ). افریزالحائط؛ کرانه های دیوار بخشت فراگرفته . معرب است . (منتهی الارب ). سیوطی گوید:...
-
واژههای مشابه
-
دندان آفریز
لغتنامه دهخدا
دندان آفریز. [ دَ ] (اِ مرکب ) دندان آپریز. (آنندراج ) (از برهان ) (ناظم الاطباء). رجوع به دندان آپریز شود.
-
دندان افریز
لغتنامه دهخدا
دندان افریز. [دَ اَ ] (اِ مرکب ) خلال . (دهار). دندان آپریز. (از فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ). رجوع به دندان آپریز شود.
-
جستوجو در متن
-
افاریز
لغتنامه دهخدا
افاریز. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اِفریز معرب ، کرانهای دیوار بخشت فروگرفته . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
دندان آپریز
لغتنامه دهخدا
دندان آپریز. [ دَ ] (اِ مرکب )خلال . چوچو. (یادداشت مؤلف ). دندان اپریز. دندان اپریش . دندان پریز. دندان پریش . دندان افریز. دندان افریش . دندان فریز. دندان فریش . دندان کاو. خلال ، و آن چوبی باشدکه میان دندانها را بدان پاک کنند. (ناظم الاطباء) (آنن...
-
اطناف
لغتنامه دهخدا
اطناف . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ طَنف و طُنف و طَنَف و طُنُف . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). تندی از کوه بیرون برآمده و آنچه برآید از کوه و سر کوه . (آنندراج ). رجوع به کلمه های مذکور شود. || ج ِ طُنُف ، افریز دیوار یا آنچه از خار...
-
اطواق
لغتنامه دهخدا
اطواق . [ اَطْ ] (ع اِ)ج ِ طوق ، گردن بند و هرچه گرد چیزی دیگر باشد. (فرهنگ نظام ) (از آنندراج ). ج ِ طوق ، گردن بند و هرچه گرد گیرد چیزی را . (منتهی الارب ). || شیر یا آبی که در درون ثمر نارجیل است و هو مسکر جداً معتدلاً ما لم یبرز شاربه للریح فان ب...
-
شادروان
لغتنامه دهخدا
شادروان . [ دُ ] (اِ مرکب ) معرب آن شادروان [ دَ / دِ ] و شاذروان . (دزی ج 1 ص 715). پهلوی شاتوروان . (فرش ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). پرده ٔ بزرگی را گویند مانند شامیانه و سراپرده که پیش در خانه و ایوان ملوک و سلاطین بکشند. (برهان قاطع) (فرهنگ ...
-
طاق
لغتنامه دهخدا
طاق . (اِ) سقف محدب . آسمانه . درونسو یا جانب انسی سقف . سقفی چون خرپشته کرده . عقد (طاق بنا). (منتهی الارب ) : به یک دست ایوان یکی طاق دیدز دیده بلندی او ناپدید. فردوسی .همه خانه سرگین بد از گوسفندیکی طاق بر پای و جای بلند. فردوسی .به بوزرجمهر آنگه ...
-
ش
لغتنامه دهخدا
ش . (حرف ) حرف شانزدهم از الفبای فارسی و سیزدهم از حروف هجای عرب و بیست و یکم از حروف ابجد و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد شانزده است و به حساب جُمَّل آن را به سیصد دارند. نام آن در فارسی و عربی شین است . در تهجی عبرانی که اصل تهجّی عربی است نام این ح...