کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افرنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
افرنج
لغتنامه دهخدا
افرنج . [ اَ رَ ] (ع اِ) معرب افرنگ و بمعنی آن . (ناظم الاطباء). اَفرِنگ . (ناظم الاطباء). افرنگ همانا بمعنی فرنگ است . (آنندراج ). رجوع به فرنگ و افرنگ شود.
-
افرنج
لغتنامه دهخدا
افرنج . [ اِ رَ ] (معرب ، اِ) معرب فرانک یا فرنگ . یکی از قدیمترین جایها که این کلمه در میان مسلمین مستعمل شده است ، در ترجمه ٔ دیسقوریدوس است که بزمان متوکل عباسی یعنی نیمه ٔ ماءة نهم میلادی کردند. رجوع به کلمه ٔ طراغلودیس و مشمش در مفردات ابن البیط...
-
جستوجو در متن
-
افرنجیة
لغتنامه دهخدا
افرنجیة. [ اِ رَ جی ی َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به افرنج . (ناظم الاطباء). منسوب به افرنج . فرنگی . تأنیث افرنجی . بالافرنجیه ؛ بزبان فرانک ها. (یادداشت دهخدا) : نوع من المعاملات الافرنجیه فیه نقش کالشوشة. (النقود العربیه ص 178). و رجوع به افرنج و افرنج...
-
فرنج
لغتنامه دهخدا
فرنج . [ ف ِ رَ ] (اِخ ) افرنج . فرنگ . افرنجه . فرانسه . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به فرانسه شود.
-
ساکسه
لغتنامه دهخدا
ساکسه . [ س ِ ] (اِخ ) امتی است میان روم و افرنج . (فهرست ابن الندیم چ مصر ص 24 س 14). رجوع به ساکس و ساکسن شود.
-
صنجیلة
لغتنامه دهخدا
صنجیلة. [ ص َ ل َ ] (اِخ ) بعضی مورخان گفته اند: شهری است در بلاد افرنج ...و صنجیل نسبتی است بدان . (معجم البلدان ). لیکن از بیت زیر که در وصف جنگ عبدالرحمان بن محمد اموی سرود شده ، ظاهر است که نام این شهر صنجیل است : و بعدها مدینةالصنجیل ما اذعنت لل...
-
افرنجة
لغتنامه دهخدا
افرنجة. [ اَ رَ ج َ ] (ع اِ) معرب افرنگ و بمعنای آن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فیروزآبادی ). افرنج . معرب فرنگ . سرزمین اروپائیان غربی را مسلمانان افرنجه نامیده اند. (فرهنگ فارسی معین ) : خواهی برو صدّیق شو خواهی برو افرنگ شو. مولوی (از آنندراج ).|...
-
غازانیه
لغتنامه دهخدا
غازانیه . [ نی ی َ ] (اِخ ) نام شهری از بناهای غازان خان به قرب تبریز. رشیدالدین فضل اﷲ در تاریخ غازانی آرد : و شهری دیگر بزرگتر از محوطه ٔ تبریز قدیم در موضع شنب و شم نیز گویندکه ابواب البر ساخته بنا فرموده چنانکه ابواب البر و اکثر باغات آن محیط است...
-
طلمنکه
لغتنامه دهخدا
طلمنکه . [ طَ ل َ م َ ک َ ] (اِخ ) شهری است به اسپانیا. مساحت آن 12321 کیلومتر و جمعیت آن 335هزار تن است و خود شهر 64هزار جمعیت دارد. مردم آنجا آن را سالامانکا نامند و آن را امیر محمدبن عبدالرحمن اموی پی افکنده است . یاقوت گوید: شهری است به اندلس از ...
-
حکیم الزمان
لغتنامه دهخدا
حکیم الزمان . [ ح َ مُزْزَ ] (اِخ ) عبدالمؤمن بن عمر اندلسی جلیانی ، مکنی به ابوالفضل . از مشاهیر اطباء و ادباء اندلس . او در طب و کحّالی چنانکه در سایر انواع شعر و ادبیات و دیگر علوم و فنون فرید عصر خویش و بحق لقب حکیم الزمان داشت . وی بزمان سلطان ...
-
بلاد
لغتنامه دهخدا
بلاد. [ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ بَلدة. (منتهی الارب ). ج ِ بَلد و بلدة. (از اقرب الموارد). شهرها. (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء) : از برای ... ترتیب بلاد... انبیا را بعثت کرد. (سندبادنامه ص 3).مصالح بلاد... متفرق گردد. (سندبادنامه ص 5). منابر بلاد آفاق ...
-
ابوالعلاء
لغتنامه دهخدا
ابوالعلاء. [ اَ ب ُ ل ع َ ] (اِخ ) معرّی . احمدبن عبداﷲبن سلیمان بن محمدبن سلیمان بن احمدبن سلیمان بن داود المطهربن زیادبن ربیعةبن الحارث بن ربیعه ٔ تنوخی معری . شاعر لغوی . وی در فنون ادب استاد بود و نحو و لغت را در معره از پدر خویش و به حلب از محمد...