کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افراسیاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
افراسیاب دوم
لغتنامه دهخدا
افراسیاب دوم . [ اَ ب ِ دُوْ وُ ] (اِخ ) نصرةالدین احمد بعد از برادرش اتابک افراسیاب یوسفشاه بمقام اتابکی لرستان رسید و او یکی از مشهورترین امرای فضلویه است چه علاوه بر حسن سلوک با مردم ، با علما و زهاد و اهل ادب و شعرا حشر و نشر داشته و نامی نیک از ...
-
افراسیاب فضلوئی
لغتنامه دهخدا
افراسیاب فضلوئی . [ اَ ب ِ ] (اِخ ) همان افراسیاب اتابک یوسفشاه و برادرش نصرةالدین احمد افراسیاب دوم است . رجوع به این دوکلمه و تاریخ گزیده و فهرست آن و تاریخ مغول شود.
-
افراسیاب کلا
لغتنامه دهخدا
افراسیاب کلا. [ اَ ک َ ] (اِخ ) ده از دهستان ناتل کنار بخش نور شهرستان آمل . سکنه ٔ آن 215 تن و آب آن از فاضل آب کاردگرکلا و هردورود تأمین میشود و محصول آن برنج و مختصر غلات و شغل اهالی زراعت است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). و ر...
-
افراسیاب لر
لغتنامه دهخدا
افراسیاب لر. [ اَ ب ِل ُ ] (اِخ ) همان افراسیاب اتابک از اتابکان لر است .رجوع به این کلمه و تاریخ غازان ص 105 و 106 شود.
-
افراسیاب پور پشنگ
لغتنامه دهخدا
افراسیاب پور پشنگ . [ اَ ب ِ رِ پ َ ش َ ] (اِخ ) همان افراسیاب پادشاه داستانی توران است . رجوع به افراسیاب در همین لغت نامه و حبیب السیر و فهرست آن شود.
-
جستوجو در متن
-
آل خاقان
لغتنامه دهخدا
آل خاقان . [ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به آل افراسیاب شود.
-
افراسیابی
لغتنامه دهخدا
افراسیابی . [ اَ ] (ص نسبی ) نسبت است به افراسیاب .
-
شنکرک
لغتنامه دهخدا
شنکرک .[ ش َ رَ ] (اِخ ) نام یکی از رایان هند که به مدد افراسیاب رفته و افراسیاب وی را به یاری پیران ویسه فرستاد. (ناظم الاطباء). شنگرک . و رجوع به شنگرک شود.
-
ایلک خانیان
لغتنامه دهخدا
ایلک خانیان . [ ل َ ] (اِخ )ایلک خانیه . آل افراسیاب . آل خاقان . خانیه . قراختائیان . رجوع به آل افراسیاب و دایرةالمعارف فارسی شود.
-
داوه
لغتنامه دهخدا
داوه . [ ] (اِخ ) دهی بوده است از توابع قم . در تاریخ قم آمده است این دیه را ریذویه بنا کرده است ، صاحب قلعه ، که بر کوه خوشترست و آنرا قلعه ریزان پشن میگویند و آن بواسطه ٔ بلندی بر ناحیت دور آخر و فراهان مشرف است . راوی گوید که هیچ کس بر فتح این قلع...
-
فراسیاب
لغتنامه دهخدا
فراسیاب . [ ف َ ] (اِخ ) افراسیاب که پادشاه ترکستان بوده . (برهان ). افراسیاب پور پشنگ شاه ترکستان . (آنندراج ) (انجمن آرا) : غوغا کنیم یک تنه چون رستم و دریم درع فراسیاب به پیکان صبحگاه . خاقانی .گو دشمن اگر فراسیاب است تنها زندش چو آفتاب است . نظام...
-
گردگیر
لغتنامه دهخدا
گردگیر. [ گ ُ ] (اِخ )نام پسر افراسیاب . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا).
-
ویسه
لغتنامه دهخدا
ویسه . [ س َ / س ِ ] (اِخ ) نام پدر پیران سرلشکر افراسیاب . (برهان ) (آنندراج ).
-
سرخاب
لغتنامه دهخدا
سرخاب . [ س ُ ] (اِخ ) نام پسر افراسیاب که او را سرخه گفتندی . (آنندراج ).
-
قراخان
لغتنامه دهخدا
قراخان . [ ق َ ] (اِخ ) نام یکی از مبارزان افراسیاب . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).