کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افرادی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ابؤس
لغتنامه دهخدا
ابؤس . [ اَ ءُ ] (ع اِ) ج ِ بؤس ، سختیها.بدحالی ها. و در معنی افرادی نیز استعمال شده است .
-
حزب سازی
لغتنامه دهخدا
حزب سازی . [ ح ِ ] (حامص مرکب ) حزب بازی ، گردآوری افرادی که از یک طبقه ٔ اقتصادی نباشند. رجوع به حزب بازی شود.
-
جاهمة
لغتنامه دهخدا
جاهمة. [ هَِ م َ ] (اِخ ) ابن عباس بن مرداس سلمی . در سنن ابن ماجه نسب وی را بطریق مذکور آورده است . صحابی است . ابن سعد او را جزء افرادی که در خندق حضور داشتند شمرده است . (الاصابة فی تمییزالصحابة).
-
چرتاب
لغتنامه دهخدا
چرتاب . [ چ ِ ] (نف مرکب ) مخفف چرکتاب . اغفر. رنگی که شوخ و چرک بر آن کمتر مشهود شود. با رنگی تیره . رنگی که غالباً جامه ٔ اطفال و افرادی را که با خاک و گل سر و کار دارند، بدان رنگ انتخاب کنند. رجوع به چرکتاب شود.
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن هلال . طبری او را جزء افرادی آورده است که در صدر خلافت عمر در فتوح با مثنی بن خارجة شهادت یافته اند. (از الاصابة قسم 3 ج 1 ص 147).
-
دسته دار
لغتنامه دهخدا
دسته دار. [ دَ ت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) دارای دسته . دارای قبضه . که جای گرفتن و برداشتن دارد چنانکه در ظروف و برخی آلات و ابزارها. مقابل بی دسته .- طای دسته دار ؛ طای مطبقه . طای مؤلف .|| دارای گروه و طایفه . که جمعیت و افرادی در اطاعت و فرمان دارد. ...
-
زردخانه
لغتنامه دهخدا
زردخانه . [ زَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جبه خانه . (ناظم الاطباء) (دزی ج 1 ص 585). || زندان مخصوص برای افرادی خاص . || نوعی خیمه . || نوعی حریر ظریف که شبیه تافته است . (دزی ایضاً). رجوع به زردخانا و زردخانی شود.
-
راسیا
لغتنامه دهخدا
راسیا. (اِخ ) یا: راسیکا، نام قدیم ناحیه ٔ ینگی بازار، و این اسم پس از قرن نهم میلادی بقومی معروف به راسیان یا راسیکان که در همان ناحیه اقامت داشتند اطلاق میشد. افرادی ازاین قوم امروزه درمجارستان پیدا میشوند. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
-
قلعه کهرود
لغتنامه دهخدا
قلعه کهرود. [ ق َ ع َ ک َ ] (اِخ ) در لاریجان است . رابینو نویسد: منوچهر مرزبان لاریجان قلعه ٔ کهرود را که بعدها به کارو معروف شد چنان آباد کرده بود که در هر رشته ٔ صنفی و تجارت افرادی از هندوستان ، مصر و سوریه به آنجا آمده و اقامت گزیده بودند. (ترجم...
-
بنه پا
لغتنامه دهخدا
بنه پا. [ ب ُ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) فرد یا افرادی از قشون که در اردوگاه برای حفظ بنه مانند. حارس بنه . حافظ بنه مانند بنه در جنگ . پاینده ٔ بنه .- امثال : وقت مواجب سرهنگ است ، وقت جنگ بنه پا . (یادداشت بخط مؤلف ).بنه پاینده . آنکه بنه ٔ قشون را ...
-
خاصکیة
لغتنامه دهخدا
خاصکیة. [خاص ص َ کی ی َ ] (اِ) مقربان . بندگان خاص . در فرهنگ دزی آمده است : این کلمه در زمان سلاطین ممالیک بر افرادی اطلاق میشده که پادشاهان و بزرگان را بگاه بیکاری و خلوت مشغول می کردند. (از فرهنگ دزی ج 1 ص 346).
-
واتاشان
لغتنامه دهخدا
واتاشان . (اِخ ) دهی است از دیه های ناتل رستاق (از دهات نور) : فخرالدین بن قوام الدین مرعشی پس از فتح رستمدار واتاشان را در ناتل برای مقر خود برگزید و از ساری و رستمدار افرادی فراهم آورد و خندق عمیقی در دور شهر حفر کرد و اقامتگاه و حمامی برای خود و ب...
-
دوشادوش
لغتنامه دهخدا
دوشادوش . (ق مرکب ) صفی با افرادی بهم پیوسته . دوش بدوش . دوش بادوش . شانه بشانه . (ناظم الاطباء). همدوش . همراه . همبر. در یک رده و صف برابر: مردم کره دوشادوش سربازان به جنگ پرداختند. (یادداشت مؤلف ) : تا رسیدند هر دو دوشادوش به بیابانی از بخار به ...
-
رطوبی
لغتنامه دهخدا
رطوبی . [ رُ ] (ص نسبی ) منسوب به رطوبت . (فرهنگ فارسی معین ).- رطوبی مزاج ؛ به فردی اطلاق می شود که دستگاه لنفی اش بر سایر اعمال حیاتی برتری داشته باشد چنین افرادی ظاهراً خونسرد و بی اعتنا و دیررنج و کمتر عصبانی می شوند، بلغمی مزاج . (فرهنگ فارسی م...
-
قانچی
لغتنامه دهخدا
قانچی . (اِخ ) دهی است از دهات کوهسار. کوهسار شامل چهار محله است : کوهسار، چناشک ، قانچی و حاجی لر. سکنه ٔ آنجا افرادی خوش سیما و خوش بنیه و بیشتر آنها از ترکهای گریلی میباشند. مردم چناشک و قانچی با آنکه در یک جلگه ٔ تنگ و مسدود پرآب زیست میکنند و فق...