کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افتابی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آفتابی
لغتنامه دهخدا
آفتابی . (ص نسبی ، اِ) منسوب به آفتاب . شمسی . || در آفتاب پرورده . در آفتاب بقوام آمده .- گل قند آفتابی ؛ گلقند آفتاب پرورد. مجازاً، لب معشوق :گلقند آفتابی تو درهمی بچند؟ || به آفتاب خشک شده : کشمش آفتابی .- آفتابی شدن ؛ سخت آشکار و علنی شدن ، و ب...
-
آفتابی
لغتنامه دهخدا
آفتابی . (اِخ ) تخلص شاعری از مردم ساوه .
-
گلقند آفتابی
لغتنامه دهخدا
گلقند آفتابی . [ گ ُ ق َ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) همان گلقند اصل است که با آفتاب تربیت یافته باشد نه با آتش : دی با طبیب گفتم احوال ضعف خود رااز لعل یار فرمود گلقند آفتابی . میرزا طاهر وحید (از آنندراج ).گلقند آفتابی تو خردلی بچند.و رجوع به گلقند...
-
رنگ آفتابی
لغتنامه دهخدا
رنگ آفتابی . [ رَ گ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رنگی سفید مایل به زردی مثل آفتاب . (از آنندراج ). رجوع به رنگ مهتابی شود.
-
ساعت آفتابی
لغتنامه دهخدا
ساعت آفتابی . [ ع َ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسبابی که با آن به کمک سایه وقت را اندازه توان گرفت . ساعت ظلی . ساعت شمسی . ساعت شمسیة.مِزوَلَة. شاخص . و آن چنان است که میله ای را عمود بر سطح افقی نصب کنند و با اندازه گیری درازای سایه ، ساعات مختل...
-
شاخ آفتابی
لغتنامه دهخدا
شاخ آفتابی . [ خ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) خطوط شعاعی . (آنندراج ). و رجوع به شاخ شود.
-
چتر آفتابی
لغتنامه دهخدا
چتر آفتابی . [ چ َ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چتر مخصوص محافظت از آفتاب . چتری که سایه بر سر می افکند و برای محافظت از آفتاب بکار میرود. این نوع چتر معمولا به لونها و رنگهای مختلف است و بیشتر بانوان در تابستان روی سر گیرند. چتر کوچکتر از چتر بارانی...
-
واژههای همآوا
-
آفتابی
لغتنامه دهخدا
آفتابی . (ص نسبی ، اِ) منسوب به آفتاب . شمسی . || در آفتاب پرورده . در آفتاب بقوام آمده .- گل قند آفتابی ؛ گلقند آفتاب پرورد. مجازاً، لب معشوق :گلقند آفتابی تو درهمی بچند؟ || به آفتاب خشک شده : کشمش آفتابی .- آفتابی شدن ؛ سخت آشکار و علنی شدن ، و ب...
-
آفتابی
لغتنامه دهخدا
آفتابی . (اِخ ) تخلص شاعری از مردم ساوه .
-
جستوجو در متن
-
ساعت شمسیة
لغتنامه دهخدا
ساعت شمسیة. [ ع َ ت ِ ش َ سی ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به ساعت آفتابی شود.
-
سوداناک
لغتنامه دهخدا
سوداناک . [ س َ / سُو ](ص مرکب ) توهم انگیز. آشفته کننده . شگفت : گفت سوداناک خوابی دیده ام در دل شب آفتابی دیده ام .مولوی .
-
گلقند اصل
لغتنامه دهخدا
گلقند اصل . [ گ ُ ق َ دِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلشکر که در آفتاب تربیت یافته باشد نه بر آتش . (الفاظ الادویه ). رجوع به گلقند آفتابی شود.
-
زل
لغتنامه دهخدا
زل . [ زِل ل ] (اِ) آفتاب زل ؛ آفتابی سخت گرم و بی ابر: در زل آفتاب ؛ زل گرما و در تیزی حرارت آن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).