کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افاضل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
افاضل
لغتنامه دهخدا
افاضل . [ اَ ض ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ افضل . فاضلتران . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ج ِ افضل و جمع دیگر آن افضلون ؛ آنان که فضیلت بیشتر دارند. (از اقرب الموارد). مأخوذ از تازی ، مردمان دانا و فاضل و هنرمند و حکیم و فیلسوف . (از ناظم الاطباء). اخیار. (یاد...
-
جستوجو در متن
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) علی بن احمد کوفی از افاضل امامیه و کتاب الأوصیاء از اوست . (ابن الندیم ).
-
حفصویه
لغتنامه دهخدا
حفصویه . [ ح َ ی َ ] (اِخ ) یکی از افاضل کتاب خراج . او اول کس است که در امر خراج تألیف کرد. و از کتب اوست : کتاب الخراج . کتاب الرسائل .
-
غانمی
لغتنامه دهخدا
غانمی . [ ن ِ ] (اِخ ) محدثی است که به جد خود محمد غانم الغانمی نسبت داده شده است . محمد غانم از افاضل عصر خویش بوده و دیوان شعرش در همه جا شهرت داشته است . (انساب سمعانی ورق 406).
-
ابن قسطنطین
لغتنامه دهخدا
ابن قسطنطین . [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) عیسی ، مکنی به ابوموسی . یکی از افاضل اطبا. او راست : کتاب البواسیر و عللها و علاجاتها. (ابن الندیم ).
-
ابوالعلاء
لغتنامه دهخدا
ابوالعلاء. [ اَ ب ُ ل ع َ ] (اِخ ) (خواجه ...) یکی از افاضل روزگار خویش معاصر سلطان سنجر. رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 383 شود.
-
طحان
لغتنامه دهخدا
طحان . [ طَح ْ حا ] (اِخ ) بنابر گفته ٔ سمعانی جمعی از مشاهیر و افاضل رجال به نام طحان معروف بوده اند و بدین اسم نسبت داده میشده اند. (انساب سمعانی ).
-
عبدا
لغتنامه دهخدا
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی بکر العیاشی معروف به عیاشی مغربی . از افاضل مغرب است . مدتی دراز در مشرق سفر کرد و «رحله ای » در چند مجلد بنوشت . وی به سال 1090 هَ . ق . به مغرب درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
-
عبدا
لغتنامه دهخدا
عبدا. [ ع َ دُل ْلاه ] (اِخ ) ابن ابی بکربن عبداﷲبن عبدالرحمان باشمیلة. از افاضل یمن بود و شعر میگفت . او را دیوانی است .وی به سال 916 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
-
کمال سمنانی
لغتنامه دهخدا
کمال سمنانی . [ ک َ ل ِ س ِ ] (اِخ ) استاد امام فخرالدین رازی و از افاضل زمان اوست . (حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 315).
-
ابن حماره
لغتنامه دهخدا
ابن حماره . [ اِ ن ُ ح ِ رَ ] (اِخ )ابوالحسن احمدبن محمدبن حماره ٔ کاتب . از افاضل کُتّاب بود و او صحبت ادباء بزرگ دریافت . او راست : کتاب امتحان الکُتّاب و دیوان ذوی الألباب و کتاب الرسائل .
-
ابوالعلاء
لغتنامه دهخدا
ابوالعلاء. [ اَ ب ُ ل ع َ ] (اِخ ) یکی از افاضل معروف دولت سلاجقه . او را با خطیرالملک وزیر محمودبن سنجر مقاوله ای است . رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 383 شود.
-
حکیم
لغتنامه دهخدا
حکیم . [ ح َ ] (اِخ ) محمدتقی . از افاضل اوایل قرن حاضر (چهاردهم هجری ) است و تألیفاتی دارد. او راست : 1- جنةالسلاطین ، در تاریخ پادشاهان فرس .2- گنج دانش . (الذریعه ج 5 و ریحانةالادب ج 1 ص 336).
-
مضاهات
لغتنامه دهخدا
مضاهات . [ م ُ ] (ع مص ) به چیزی مانند شدن . (آنندراج ) (غیاث ). شباهت به دیگری داشتن . (ناظم الاطباء) : کس را از افاضل جهان مایه و پایه ٔ مضاهات و مباهات او نبود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 284). رجوع به ماده ٔ بعد شود.