کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
افاز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
افاز
لغتنامه دهخدا
افاز. [ اِ ] (ع مص ) انا علی ̍ افاز یا علی ̍ وفاز؛ من بر رفتنم . (ناظم الاطباء). || بر شتاب رفتن . یقال : «نحن علی اوفاز و وفاز و وفز»؛ای حد عجلة او علی سفر قد اشخصنا. (از اقرب الموارد). اَوفاز. (اقرب الموارد). رجوع به این کلمه شود.
-
واژههای همآوا
-
عفاز
لغتنامه دهخدا
عفاز. [ ع َ ] (ع اِ) چهار مغز مأکول . (منتهی الارب ). گردو. (ناظم الاطباء). جوز و گردوی خوردنی ، یک دانه ٔ آن عفازة باشد. (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
افز
لغتنامه دهخدا
افز. [ اَ ] (ع مص ) برجستن . مقلوب وفز است . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). انا علی افاز و وفاز کاشاح و وشاح ، یعنی من بررفتنم . (منتهی الارب ). وثب . (نشوءاللغة). الافز و القفز والافر و فر؛ الوثب . (از ابوعمرو از نشوءاللغة).
-
و
لغتنامه دهخدا
و. (حرف ) حرف بیست و ششم از حروف هجاء عرب و سی ام از الفبای فارسی و ششم از الفبای ابجدی و نام آن «واو» است و در حساب جُمّل آن را به شش دارند. در تجوید واو از حروف مصمته است . رجوع به مصمته شود. و نیز از حروف یرملون محسوب است . رجوع به یرملون شود. و ن...