کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اغور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اغور
لغتنامه دهخدا
اغور. [ ] (اِخ ) ابن شاه رستم . از امرای کوچک لر در زمان صفویه . رجوع به تاریخ مغول عباس اقبال ص 452 و فهرست آن شود.
-
اغور
لغتنامه دهخدا
اغور. [ اَ وَ ] (ع ن تف ) گودتر. (یادداشت مؤلف ).
-
اغور
لغتنامه دهخدا
اغور. [ اُ غُرْ ] (اِ) اُغُر. شگون . آغال . فال . (یادداشت مؤلف ). رجوع به آغال و اغال شود.- اغور بخیر ؛ وقتت خوش .- بداغور ؛ شوم . بدآغال .- خوش اغور ؛ خوش آغال . میمون . خجسته . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
خوش آغور
لغتنامه دهخدا
خوش آغور. [ خوَش ْ / خُش ْ غُرْ ] (ص مرکب ) خوش آغر. رجوع به خوش آغال و خوش آغر و خوش اغر شود.
-
خوش اغور
لغتنامه دهخدا
خوش اغور. [ خوَش ْ / خُش ْ اُ غُرْ ] (ص مرکب ) میمون . مبارک . خوش اغر. خوش آغال .
-
واژههای همآوا
-
عقور
لغتنامه دهخدا
عقور. [ ع ُ ] (اِخ ) نام جایگاهی است . (از معجم البلدان ) (از منتهی الارب ).
-
عقور
لغتنامه دهخدا
عقور. [ع َ ] (ع ص ) سگ گزنده . (منتهی الارب ). حیوانی که بگزد.(از اقرب الموارد). ضد انوس . ج ، عُقُر : دهر بی منفعت خری است پلیدچرخ بی عافیت سگی است عقور. مسعودسعد.در عمارتها سگانند و عقوردر خرابیهاست کنج عزّ و نور. مولوی .|| گزنده ٔ ذی روح است و بس ...
-
جستوجو در متن
-
خوش آغال
لغتنامه دهخدا
خوش آغال . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) خوش آغور. خجسته . میمون . (یادداشت مؤلف ).
-
خوش اغر
لغتنامه دهخدا
خوش اغر. [ خوَش ْ / خُش ْ اُ غ ُ ] (ص مرکب ) میمون . مبارک . خوش آغال . خوش اغور. نیکوفال .
-
قراخان
لغتنامه دهخدا
قراخان . [ ق َ ] (اِخ ) ابن منسک . منسک را مغولان دیب باقوخان خوانند وی جد مغولان و از فرزندان یافث بن نوح است . قراخان را پسری بود اغور نام که موحد شد و پادشاهی آن قوم او را مسلم گردید و در نسل او پادشاهی تا یک قرن دوام یافت . (تاریخ گزیده چ امیرکبی...
-
فال
لغتنامه دهخدا
فال . (ع اِ) در عربی فَأل با همزه . شگون . ضد طیره ، بمعنی نیک و بد هر دو استعمال نمایند. (منتهی الارب ). اغور. آغال . شگون . (ناظم الاطباء) : من این نامه فرخ گرفتم به فال همی رنج بردم به بسیار سال . فردوسی .جهانجوی را آن بد آمد به فال بفرمود کش سر ...
-
شگون
لغتنامه دهخدا
شگون . [ ش ُ] (اِ) فال نیک . تفأل خیر. فال میمون و مبارک . (ناظم الاطباء) (از برهان ). طیره . آغال . اغور. (یادداشت مؤلف ). تفأل گرفتن به آواز و پرواز و جز آن و به صورت شگن هم آمده و این مشترک است در هندی و با لفظ نهادن و گرفتن و کردن مستعمل . (آن...