کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اغلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اغلی
لغتنامه دهخدا
اغلی . [ اَ لا ] (ع ن تف )گرانبهاتر. بیش بهاتر. گرانتر. (فرهنگ فارسی معین ). ارجمندتر. پرارزتر. قیمتی تر. (یادداشت بخط مؤلف ).- امثال : اغلی فداءً من الاشعث بن قیس الکندی . اغلی فداءً من حاجب بن زرارة . اغلی فداءً من بسطام بن قیس . (از یادداشت م...
-
واژههای مشابه
-
قازان آغلی
لغتنامه دهخدا
قازان آغلی . [ غ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نازلو بخش حومه ٔ شهرستان ارومیّه . در 16/5هزارگزی شمال خاوری ارومیّه و 3/5هزارگزی راه ارابه روارومیّه به آباده واقع است . زمین آن جلگه هوای آن معتدل سالم است . سکنه آن 125 تن میباشند. آب آن از نازلوچای و ...
-
خال اغلی
لغتنامه دهخدا
خال اغلی . [ اُ ] (اِ مرکب ) خال اقلی . پسر خاله . این کلمه از خال عربی برادر مادرو اغل [ اُ غ ُ ] ترکی بمعنی پسر ترکیب یافته است .
-
واژههای همآوا
-
عقلی
لغتنامه دهخدا
عقلی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب به عقل . هر امری که حس باطن را در آن مدخلیتی نباشد، آن را عقلی نامند، و این معنی بنا بر قول مشهور باشد. و گاه اطلاق شود بر چیزی که آن چیز و یا ماده ٔ آن به تمامی به یکی از حواس ظاهره ادراک نشود خواه جزئی از ماده ٔ آن چی...
-
اقلی
لغتنامه دهخدا
اقلی . [ اُ ] (ترکی ، اِ) از اُقُل ترکی بمعنی پسر + یاء نشانه ٔ اضافه : عمواقلی ، خال اقلی ، دایقلی ؛ پسرعمو، پسرخاله ، پسردایی . (یادداشت مؤلف ).
-
اقلی
لغتنامه دهخدا
اقلی . [ اُ ] (معرب ، اِ) بضم اول بر وزن قفلی بلغت یونانی کلید را گویند. (آنندراج ) (برهان ).
-
جستوجو در متن
-
اغلاء
لغتنامه دهخدا
اغلاء. [ اِ ] (ع مص ) گران کردن نرخ را. گران خریدن چیز را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به این معنی ناقص واوی است . (ناظم الاطباء). گران گردانیدن بهاء: اغلی اغلاء؛ جعله غالیاً. (از اقرب الموارد). گران بها کردن . گران بها یافتن . گرانب...
-
احمدبیک
لغتنامه دهخدا
احمدبیک . [ اَ م َ ب َ ] (اِخ ) صوفی اغلی . از امرای ظهیرالسلطنه محمد بابر میرزا معاصر شاه اسماعیل صفوی . رجوع بحبط ج 2 ص 360 و 362 شود.
-
مسیب خان
لغتنامه دهخدا
مسیب خان . [ م ُ س َی ْ ی َ ] (اِخ ) ولد محمدخان شرف الدین اغلی . از اعاظم امرای تکلو است در دولت شاه طهماسب صفوی خدمات شایسته کرده ، در موسیقی مهارت تمام داشته . این شعر از اوست :آراسته آمد و چه آراستنی می خواست به عشوه و چه می خواستنی بنشست به می خ...
-
مصل
لغتنامه دهخدا
مصل . [ م َ ] (ع اِ) ترف . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). رخبین . قره قروت . (یادداشت مؤلف ). آبی که از پنیر بیرون آید پس از پختن و فشردن ، و آن مضر معده است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). عصاره ٔ اقط راگویند، چون او را پزند و آب از ...
-
خداویردی
لغتنامه دهخدا
خداویردی . [ خ ُ وِ ](اِخ ) وی دلاک و حمامی بود از اهل قزوین که شاهزاده ٔحیدرمیرزای صفوی فرزند شاه عباس اول را بقتل آورد. توضیح آنکه بر اثر جنگهای متمادی با عثمانیها، شاه عباس اول تصمیم بمصالحت گرفت و قرار شد یکی از شاهزادگان صفوی بدربار عثمانی رود و...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد پسر محمد ثالث معروف بسلطان احمد خان اول . چهاردهمین از سلاطین عثمانی و نسب او مستقیماً بسیزده واسطه بسلطان عثمان غازی منتهی شود. مولد او به سال 998 هَ . ق . بودو در 1012 پس از وفات پدر به سن چهارده سالگی بتخت سلطنت عث...