کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اغلام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اغلام
لغتنامه دهخدا
اغلام . [ اِ ] (ع مص ) کار شنیع با مردان و کودکان کردن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || تیزشهوت گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
اقلام
لغتنامه دهخدا
اقلام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قَلَم . (ناظم الاطباء) : ضرورت است که روزی بسوزد این اوراق که تاب آتش سعدی نیاورد اقلام . سعدی .رجوع به قلم شود.
-
جستوجو در متن
-
دب
لغتنامه دهخدا
دب . [ دَ ] (مص ) لواطت و اغلام . (غیاث ) (آنندراج ). از پس رفتن . (آنندراج ). از دبر با کسی گرد آمدن .
-
مغلم
لغتنامه دهخدا
مغلم . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) تیزشهوت گرداننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). و رجوع به اِغلام شود. || شهوتی . تیزشهوت . (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
مغلمی
لغتنامه دهخدا
مغلمی . [ م ُ ل ِ ](حامص ) مأخوذ از تازی ، شهوت برخلاف طبیعت که در پسران باشد. (ناظم الاطباء). شهوت غیرطبیعی نسبت به پسران . (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به مغلم و اغلام شود.
-
تنخواه گرفتن
لغتنامه دهخدا
تنخواه گرفتن . [ ت َ خوا / خا گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کون گرفتن . (غیاث اللغات ). و این باصطلاح لوطیان کنایه از اغلام کردن بود. (بهار عجم ) (آنندراج ).
-
سراپا دادن
لغتنامه دهخدا
سراپا دادن . [ س َ دَ ] (مص مرکب ) کون دادن ، و این محاوره ٔ لوطیانست . (آنندراج ) (بهار عجم ). لواطت و اغلام و مغلم . (مجموعه ٔ مترادفات ص 312) : داد عاشق پروری آن سروبالا میدهددیگران رو میدهند و اوسراپا میدهد.محمد سعید اشرف (از آنندراج ).
-
براه رفتن
لغتنامه دهخدا
براه رفتن . [ ب ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) (از:ب + راه + رفتن ) براه افتادن . راه سپردن . براه افتادن با کسی . همراهی او کردن . با او رفتن : کمر بست و بنهاد سر سوی شاه بزرگان برفتند با او براه . فردوسی .- براه باباکوهی رفتن ؛ کنایه از لواطت و اغلام کردن ...
-
چاقو دسته کردن
لغتنامه دهخدا
چاقو دسته کردن . [ دَ ت َ / ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیکار بودن . کار نداشتن . سر بجیب فرو بردن . (آنندراج ). غنچه خسپ بودن . (آنندراج ). || در سرما گرم شدن را چمباتمه و بر پاشنه نشستن . (امثال و حکم دهخدا) : سر نهاده میان زانوهاهر زمان ساخت دسته چاقو...
-
لواطة
لغتنامه دهخدا
لواطة. [ ل ِ وا طَ ] (ع مص ) لوط. لِواط. کار قوم لوط کردن . (منتهی الارب ). اِغلام کردن . از راه پس رفتن زن یا مرد را. غلامبارگی . تازبازی . بچه بازی : می و قمار و لواطه به طریق سه امام مر ترا هر سه حلال است هلا سر بفراز. ناصرخسرو.صوفئی باشد به نزد ا...
-
دباب
لغتنامه دهخدا
دباب . [ دَ ] (اِ) لواطت و اغلام . (غیاث ) : چندانکه ببالین تو گریان و غریوان شبها به دباب آمدم ای خفته ٔ بیدار. سوزنی .شراب پر خورد و مست خسبد و خیزدگهی دباب کسی را و گه کسی او را. سوزنی .بهوشیاری شرم آیدش بخسبد مست دباب خیز مر او را چو ناتوان بیندگ...
-
راهی شدن
لغتنامه دهخدا
راهی شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) روانه شدن و سفر کردن . (ناظم الاطباء). براه افتادن . (یادداشت مؤلف ). روانه شدن . (بهار عجم ). جاری شدن . روانه گشتن . روان شدن . عزیمت کردن . راه رفتن : بسیل نوبهار از جا نمی خیزد غبار من خوش آن رهرو که تا گویند راه...
-
دنبه
لغتنامه دهخدا
دنبه . [ دُم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) آن جزء از گوسفند که به جای دم از خلف آن واقع شده و محتوی چربش است . (ناظم الاطباء). دم نوعی از گوسپند که پهن باشد که هندیان آن را چکتی نامند. (آنندراج ) (غیاث ). الیة. دم نوعی از گوسپندان که چرب و کلان شود. چربوی دنبال...