کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اغشته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اغشته
لغتنامه دهخدا
اغشته . [ اَ غ َ ت َ / ت ِ ] (ص ) آمیخته . آلوده . (برهان ) (آنندراج ). آغشته . آمیخته . آلوده . (ناظم الاطباء). آغشته . (فرهنگ جهانگیری ). رجوع به آغشته شود. || ترکرده . (برهان ) (آنندراج ). زمین ترکرده . (ناظم الاطباء). رجوع به آغشته شود.
-
واژههای مشابه
-
آغشته
لغتنامه دهخدا
آغشته . [ غ َ / غ ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) نرم کرده با نم و تری . ترنهاده . خیسانیده . خیس کرده . آغارده . آغاریده . فژغرده . || آلوده . مضمخ . ملطخ . ترکرده . مبلول . || آمیخته . ممزوج . مخلوط. (از فرهنگها). || زمین آب داده . (از برهان ) : فروبارم...
-
آغشته شدن
لغتنامه دهخدا
آغشته شدن . [ غ َ / غ ِ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آغشتن .
-
آغشته کردن
لغتنامه دهخدا
آغشته کردن . [ غ َ / غ ِ ت َ / ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آغشتن .
-
واژههای همآوا
-
آغشته
لغتنامه دهخدا
آغشته . [ غ َ / غ ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) نرم کرده با نم و تری . ترنهاده . خیسانیده . خیس کرده . آغارده . آغاریده . فژغرده . || آلوده . مضمخ . ملطخ . ترکرده . مبلول . || آمیخته . ممزوج . مخلوط. (از فرهنگها). || زمین آب داده . (از برهان ) : فروبارم...
-
جستوجو در متن
-
ناغشته
لغتنامه دهخدا
ناغشته . [ غ ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) ناآغشته . نیاغشته . مقابل آغشته . رجوع به آغشته شود.
-
فرغار
لغتنامه دهخدا
فرغار. [ ف َ ] (ص ) خیسانیده و نیک ترشده . || سرشته گردیده و آغشته . (برهان ).
-
زرین
لغتنامه دهخدا
زرین . [ زَ ] (اِ) ترید و نان آغشته کرده در اشکنه . (ناظم الاطباء).
-
منقوع
لغتنامه دهخدا
منقوع . [ م َ ] (ع ص ) آغشته و خیسانیده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
غشته
لغتنامه دهخدا
غشته . [ غ َ / غ ِ ت َ / ت ِ ] (ص ) (مخفف آغشته ) آمیخته و آغشته . (برهان قاطع) (آنندراج ) (از جهانگیری ). || (اِ) به معنی زمین شوره است . (فرهنگ شعوری ج 2 ورق 185 الف ).
-
گه آلود
لغتنامه دهخدا
گه آلود. [ گ ُه ْ ] (ن مف مرکب ) آلوده به گه . آغشته ٔ عذره و نجاست . گهی .
-
فرغاریدن
لغتنامه دهخدا
فرغاریدن . [ ف َ دَ ] (مص ) چیزی را خوب تر کردن و خیسانیدن در آب و غیره . رجوع به فرغار کردن شود. || به هم سرشتن و آغشته کردن . (برهان ). رجوع به فرغار و فرغردن شود.