کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اغذیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اغذیة
لغتنامه دهخدا
اغذیة. [ اَ ی َ ] (ع اِ) ج ِ غذاء. (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). ج ِ غِذاء، بمعنی خورش و پرورش که بالیدگی و آراستگی جسم است . (آنندراج ) (منتهی الارب ). ج ِ غِذاء، یعنی آنچه نماء و قوام جسم بدان است و آنچه بدان تغذیه میشود از خوردنی و نوشیدنی . (از ...
-
جستوجو در متن
-
سس
لغتنامه دهخدا
سس . [ س ُ ] (فرانسوی ، اِ) چاشنی بعضی اغذیه . رب . (فرهنگ فارسی معین ).
-
گوادالاجارا
لغتنامه دهخدا
گوادالاجارا. (اِخ ) شهری است از مکزیک دارای 590000 تن جمعیت . این شهر مرکز کارخانه های بافندگی و اغذیه سازی است .
-
کشکل
لغتنامه دهخدا
کشکل . [ ک َ ک ُ ] (اِ) کشکول . کچکول . ظرفی است که صوفیان در دست می گیرند و اغذیه خود را در آن میریزند. رجوع به کشکول شود.
-
چربکاری
لغتنامه دهخدا
چربکاری . [ چ َ ] (حامص مرکب ) دیزی پزی و کله پزی و مانند اینها. || (اِ مرکب ) محل این گونه اغذیه .
-
معاجاة
لغتنامه دهخدا
معاجاة. [ م ُ ] (ع مص ) بازداشتن و درنگ نمودن مادر شیر را از بچه به اغذیه ٔ دیگر یا به شیر دیگری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شیر دادن مادر کودک را با شیر دیگری و یا منع کردن کودک را از شیر و او را طعام دیگر دادن . (از اقرب الموارد).
-
خوش ذائقه
لغتنامه دهخدا
خوش ذائقه . [ خوَش ْ / خُش ْ ءِ ق َ / ق ِ ] (ص مرکب ) خوشمزه . لذیذ. گوارا. (ناظم الاطباء). || آنکه هر غذائی را نخورد. آنکه بهترین اغذیه را خورد. || کنایه از بلندطبع. کنایه از سخت گیر در انتخاب .
-
غذاء
لغتنامه دهخدا
غذاء. [ غ ِ ] (ع اِ) خورش .(منتهی الارب ). خوردنی که نشو و نمای تن و قوام تمام بدن بدان است و با لفظ چیدن و کردن مستعمل . (آنندراج ). خوراک و آشامیدنی که بدان اغتذاء شود. ج ، اغذیه .(اقرب الموارد). || پرورش که بدان بالیدگی و آراستگی جسم است . (منتهی ...
-
کلاه فرنگی
لغتنامه دهخدا
کلاه فرنگی . [ ک ُ ف َ رَ ] (اِ مرکب ) عمارتی که در میان عرصه سازند بناء در میان عرصه با گنبدی شبه مخروط. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || اطاقکی مسقف که در وسط کاخها و باغها برای استراحت یا در میدانها برای فروش روزنامه و اغذیه سازند. کیوسک . (فرهنگ ف...
-
ابن هیثم
لغتنامه دهخدا
ابن هیثم . [ اِ ن ُ هََ ث َ ] (اِخ ) طبیب مشهوری از مردم قرطبه . او را کتبی است در اغذیه و سموم وخواص ادویه ٔ مفرده و در سال 455 هَ . ق . درگذشته است . و اختلاف تاریخ دلالت دارد که او غیر از ابن 9هیثم منجم سابق الذکر است . (از تاریخ اطبای عرب لُکلرک ...
-
سمرقندی
لغتنامه دهخدا
سمرقندی . [ س َ م َ ق َ ](اِخ ) نجیب الدین ابوحامد محمدبن علی بن عمر السمرقندی . طبیبی فاضل بود. او راست : کتب و تصانیف متعدد منجمله کتاب اغذیة و کتاب الالباب و العلامات در طب وی بسال 916 هَ . ق . درگذشته است . (از معجم المطبوعات ).
-
انجذان
لغتنامه دهخدا
انجذان . [ اَ ج ُ ](ع اِ) انغوزه . (ناظم الاطباء). انگدان که گیاهی است . مقاوم سموم است و جهت درد مفاصل جید و مدر حیض و مخدر آن و مدر بول و شیر و مسخن گرده و روده و جاذب وبیخ سپید آن که اشترغار نامند مقطع بلغم و ملطف اغذیه [ است ] . (منتهی الارب ). و...
-
التقام
لغتنامه دهخدا
التقام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فروخوردن لقمه را. (منتهی الارب ). بگلو فروبردن . (ترجمان عادل بن علی ). اوباریدن : گفت آن مروارید را التقام کرده ام شکم او بشکافتند و حبوب مروارید از آنجا برداشتند. (جهانگشای جوینی ). و جمله نهمت خویش به التقام اغذیه ٔ نظی...
-
اهویة
لغتنامه دهخدا
اهویة. [ اَ هَْ وِ ی َ ] (ع اِ) ج ِ هوا. چنانکه اغذیه و ادویه جمع غذا و دوا. (آنندراج )(غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء) (از ناظم الاطباء) : بر یکدیگر حسد بردند و اهویه ٔمختلفه در میان ایشان پیدا شد. (تاریخ قم ص 241). رجوع به هوا شود.