کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اغترار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اغترار
لغتنامه دهخدا
اغترار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فریفته گردیدن . یقال : اغتر به . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). فریب خوردن بگمان امن بودن و محفوظ نماندن : اغترّ بکذا؛ خدع و ظن به الامن فلم یتحفظ. (از اقرب الموارد). || غافل و بی خبر شدن و بغفلت اف...
-
واژههای همآوا
-
اقترار
لغتنامه دهخدا
اقترار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آرام گرفتن . || جای گرفتن آب گشن در زهدان ماده . || سیر شدن ستور. || فربه شدن ستور و بنهایت رسیدن فربهی . || نانخورش ساختن از قراره .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || گرفتن قراره از بن دیگ . (منتهی...
-
اقطرار
لغتنامه دهخدا
اقطرار. [ اِ طِ ] (ع مص ) آماده شدن گیاه خشک گردیدن را و پیچیدن . || آبستن گشتن ناقه و دنب و سر برداشتن آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
فریفتگی
لغتنامه دهخدا
فریفتگی . [ ف ِ / ف َ ت َ / ت ِ ] (حامص ) شغف . اغترار. (یادداشت بخط مؤلف ). گول خوردگی . فریب خوردن .
-
مغتر
لغتنامه دهخدا
مغتر. [ م ُ ت َرر ] (ع ص ) فریفته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اغترار شود.
-
غافل شدن
لغتنامه دهخدا
غافل شدن . [ ف ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بی خبری . آگاهی نداشتن . ذهل . اغترار. تغافل . غفول . غفلت . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). غهب . تغهب . (تاج المصادر بیهقی ). سمود. (دهار). سهو. (ترجمان القرآن علامه ٔ جرجانی ). غرارة. (تاج المصاد...
-
مواقف
لغتنامه دهخدا
مواقف . [ م َ ق ِ ](ع اِ) ج ِ موقف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (غیاث ) (آنندراج ) : از مواقف خویش به امید فرصت غنیمت و اغترار به ظاهر هزیمت به فضای صحرا آمدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 324). در مواقف حروب ... جان را وقایه ٔ ذات و فدا...
-
پنداشت
لغتنامه دهخدا
پنداشت . [ پ ِ ] (مص مرخم ، اِمص ) اسم از پنداشتن . پندار. خیال . ظن . گمان . وهم . حسبان . محسبة : الهی پنداشتم ترا شناختم اکنون پنداشت خود رادر آب انداختم . (خواجه عبداﷲ انصاری از آنندراج ).پنداشت نیست ، هست حقیقت ، از این سخن زینسان سخن بگوش تو از...
-
تجسیم
لغتنامه دهخدا
تجسیم . [ ت َ ] (ع مص ) تناور کردن . (زوزنی ). چیزی را بزرگ کردن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). قرار دادن وگردانیدن آن را صاحب جسم و کلان تن ساختن آنرا. (ناظم الاطباء). || به جسم نسبت کردن و جسم گردانیدن چیزی را. (آنندراج ). به جسم نسبت دادن . ...
-
غافل
لغتنامه دهخدا
غافل . [ ف ِ ] (ع ص ) بی خبر. ناآگاه . (دهار). گول . (نصاب ). بیخود. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). بی خرد. نادان که درکارها اهمال و فروگذاری کند. دائر. غارّ. غیهب . غمر: اغترار؛ غافل شدن . تهو؛ غافل شدن . (منتهی الارب ).من و تو غافلیم و ماه و خورشیدبر ای...
-
مقصود
لغتنامه دهخدا
مقصود. [ م َ ] (ع ص ، اِ) آهنگ نموده شده . (آنندراج ). طلب شده و آهنگ شده و قصدشده . (ناظم الاطباء). || مراد و نیت و خواهش وکام و آرزو و غرض و آهنگ و اراده و قصد و مطلوب . (ناظم الاطباء). مراد. مرام . مطلوب . منظور. کام . هدف . خواست . خواسته . (یادد...
-
ابونصر
لغتنامه دهخدا
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابن محمدبن اسد مسمی به منصور. شار غرجستان مشهور به شار شاه در ترجمه ٔ تاریخ یمینی آمده : ولایت غرشستان را شار ابونصر داشت تا پسر وی محمد بحد مردی رسید و بقوت شباب و مساعدت اصحاب واتراب بر ملک مستولی شد و پدر منزوی گشت و ملک ...