کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اغانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اغانی
لغتنامه دهخدا
اغانی . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اُغنیَّة. سازهایی که بدون نفخ ودم نواخته میشود مثل چنگ و رباب و امثال آنها خلاف مزمار که سازی است که با نفخ دم نواخته شود مثل نی و امثال آن . (فرهنگ نظام ). || ج ِ اغنیة، بمعنی تصنیف در تداول عربی امروز. رجوع به اغنیه شود.
-
واژههای مشابه
-
اغانی سرای
لغتنامه دهخدا
اغانی سرای . [ اَ س ُ ] (نف مرکب ) سرودگوی . خوش خوان . (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
ظبیة
لغتنامه دهخدا
ظبیة. [ ظَب ْ ی َ ] (اِخ ) بنت وزیر الباهلیة. یکی از زنان ادیبه است و در اغانی نام وی آمده است .
-
حبیش
لغتنامه دهخدا
حبیش . [ ] (اِخ ) ابن موسی الضبی . وی کتاب اغانی را برای متوکل تألیف کرده و در آن چیزها بیاورده که اسحاق و عمروبن بانه آنها را ذکر نکرده اند و از نامهای زنان و مردان آوازخوان در جاهلیت و اسلام بنوشته بر ظریف و غریب ذکر کرده .او راست : کتاب اغانی بر ...
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) علی بن الحسین . مکنی بابی الفرج اصفهانی . صاحب کتاب اغانی . رجوع به علی بن الحسین ... شود.
-
عمرة
لغتنامه دهخدا
عمرة. [ ع َ رَ ] (اِخ ) بنت صامت . از زنان فاضل و سخنور عهد خویش بود. و او را با حسان بن ثابت حکایتی است که در اغانی آمده است . رجوع به الاغانی و اعلام النساء شود.
-
اسلم
لغتنامه دهخدا
اسلم . [ اَ ل َ ] (اِخ ) ابن احمدبن سعیدبن قاضی الجماعة اسلم بن عبدالعزیز، مکنی به ابوالحسن . او راست : کتاب اغانی زریاب .
-
ابن ابی منصور
لغتنامه دهخدا
ابن ابی منصور. [ اِ ن ُ اَ م َ ] (اِخ ) در حسن ادب مرتبتی عالی داشته و از اوست : کتاب اغانی بترتیب الفبائی . کتاب المعاریض . کتاب الطبیخ . کتاب العود و الملاهی . (از ابن الندیم ).
-
دساتین
لغتنامه دهخدا
دساتین . [ دَ ] (معرب ، اِ) ج ِ دَستان . (آنندراج ). جمع عربی دستان است . (یادداشت مرحوم دهخدا). سرود و نغمه و حکایت و افسانه . (آنندراج ). || صاحب اغانی گوید: گمان می کنم اوتار عودباشد. (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به دستان شود.
-
سرا
لغتنامه دهخدا
سرا. [ س َ ] (نف مرخم ) سرای . سراینده : نشاندند مطرب بهر برزنی اغانی سرایی و بربطزنی . نظامی .ستایش سرایان نه یار تواَندنکوهش کنان دوستدار تواَند. سعدی .رجوع به سرای شود.
-
عمره ٔ جمحیة
لغتنامه دهخدا
عمره ٔ جمحیة. [ ع َ رَ ی ِ ج ُ م َ حی ی َ ] (اِخ ) از شاعران رسا و توانای عرب بود. و او را با ابودهبل قصه ای است که در اغانی آمده . رجوع به الاغانی و اعلام النساء شود.
-
اغنیة
لغتنامه دهخدا
اغنیة. [ اُ نی ی َ ](ع اِ) نوعی از سرود. ج ، اغانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). غِناء.(یادداشت مؤلف ). لحن . راه که برگویند. (السامی ).
-
اهاجی
لغتنامه دهخدا
اهاجی . [ اَ ی ی ] (ع اِ) ج ِ اُهجیّة. یعنی آنچه بدان هجو کنند از شعر و جز آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : به استهزا و سخریت اغانی و اهاجی گفتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).