کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اغاثه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اغاثة
لغتنامه دهخدا
اغاثة. [ اِ ث َ ] (ع مص ) فریاد رسیدن . (ناظم الاطباء). کمک کردن و یاری دادن . اغاثه اغاثة؛ اعانه و نصره . (از اقرب الموارد). فریاد رسیدن . یقال : استغاثنی فاغثته . (منتهی الارب ). بفریاد رسیدن وباران دادن . (آنندراج ). || برطرف کردن خدای سختی را. اغ...
-
جستوجو در متن
-
مغوثة
لغتنامه دهخدا
مغوثة.[ م َ ث َ ] (ع مص ) فریادرسی و گویند استغاثنی فاغثته مغوثة. (منتهی الارب ) (از آنندراج ): اغاثه اغاثة و مغوثة؛ وی را اعانت و یاری کرد. (از اقرب الموارد).
-
مغاث
لغتنامه دهخدا
مغاث . [ م ُ ] (ع ص ) فریادرسیده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اغاثة شود.
-
اصراخ
لغتنامه دهخدا
اصراخ . [ اِ ] (ع مص ) اصراخ کسی ؛ فریادرسی و یاری کردن به کسی . (از المنجد) (قطر المحیط). اَصْرَخ َ فلاناً؛ اَغاثه و اَعانه . تقول : استصرخنی فاصرخته ؛ ای استغاث بی فاغثته . و قیل الهمزة للسلب . ای فازلت صراخه . (اقرب الموارد). فریاد رسیدن و یاری گر...
-
اصطراخ
لغتنامه دهخدا
اصطراخ . [ اِطِ ] (ع مص ) بانگ و فریاد کردن با هم . (منتهی الارب ). اصطراخ قوم ؛ یکدیگر را فریاد کردن و یاری و فریادرسی خواستن . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (از المنجد). تصارخ . (قطر المحیط). اصطراخ مرد؛ سخت بانگ برآوردن وی . || استغاثه ٔ وی . ...
-
غیاث
لغتنامه دهخدا
غیاث . (ع اِ) فریادرس . (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). چیزی که بدان مخلصی یابند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آنچه خدای ترا بدان پناه دهد. (از اقرب الموارد). اصل آن غواث بوده است و او را به یاء قلب کرده اند. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد)....
-
هاشم
لغتنامه دهخدا
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن یحیی بن احمد، مشهور به شامی یمنی . از نسل امام هادی یحیی بن الحسین الحسنی العلوی . فقیه و از بزرگان زیدیه و ادبای ایشان بود. در سال 1087 هَ . ق .در جدة به دنیا آمد و در صنعاء پرورش یافت . مدتی قضاء صنعاء به وی واگذار گردید. ...
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) (سید...) ابن محمدمحسن بن مرتضی اصفهانی . امام جمعه . مولد او اصفهان وبرادرزاده ٔ میر محمد مهدی اصفهانی امام جمعه ٔ طهران بود. در 1237 هَ . ق . که محمدعلی میرزا پسر فتحعلیشاه درگذشت علمای ولایات به تسلیت بطهران آمدن...
-
فزع
لغتنامه دهخدا
فزع . [ ف ِ / ف َ زَ ] (ع مص ) ترسیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || فریاد خواستن . (منتهی الارب ). استغاثه . (از اقرب الموارد). || یاد دادن . (منتهی الارب ).اغاثه . (از اقرب الموارد). || پناه جستن .(منتهی الارب ). || بیدار شدن . (از اقرب الم...
-
مظالم
لغتنامه دهخدا
مظالم . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) ستم ها. این جمع مَظلِمة به معنی ستم باشد. (آنندراج ) (غیاث ). ستم و زبردستی و ستمگری . (ناظم الاطباء) : خطا بین که بر دست ظالم برفت جهان ماند و او بر مظالم برفت . سعدی .- رد مظالم ؛ مالی که به فقیه یا مرجع تقلید یا مجاز از...