کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعیط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعیط
لغتنامه دهخدا
اعیط. [ اَ ی َ ] (ع ص ) درازگردن .عیطاء مؤنث . (آنندراج ). درازگردن . ج ، عیط و انثی ، عیطاء. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). طویل العنق . (المصادر زوزنی ). || دراز گردن و سر معاً. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دراز گردن و سر با هم . (ناظم الاطباء). سر و گ...
-
واژههای همآوا
-
عایط
لغتنامه دهخدا
عایط. [ ی ِ ] (ع ص ) رجوع به عائط شود.
-
جستوجو در متن
-
عیط
لغتنامه دهخدا
عیط. (ع ص ، اِ) ج ِ أعیط. (ناظم الاطباء). رجوع به اعیط شود. || ج ِ عَیطاء. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به عیطاء شود. || ج ِ عائط. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عائط شود. || شتر برگزیده و جوان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شتران ب...
-
عیطاء
لغتنامه دهخدا
عیطاء. [ ع َ ] (ع ص ) مؤنث أعیط، یعنی گردن دراز. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || درازسر و درازگردن . || اباکننده و ممتنع. (از اقرب الموارد). ج ، عیط. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || قارة عیطاء؛ پشته ٔ بلند. (منتهی الارب ) (...
-
درازگردن
لغتنامه دهخدا
درازگردن . [ دِ گ َ دَ ] (ص مرکب ) گردن دراز. آنکه گردنی دراز دارد. طویل العنق . آنکه گردنش زیاده از اندازه ٔ طبیعی دراز باشد. اتلع. اجید. اسطع. اعنق . اعیط. اقود. اهیق . بَتِع. جَیداء. عُسالق .عَسلَق . عِلوَدّ. مِسعر. (منتهی الارب ) : درازگردن و کوت...
-
دراز
لغتنامه دهخدا
دراز. [ دَ / دِ ] (ص ) طویل . مقابل کوتاه . طولانی . نقیض کوتاه . (برهان ). مستطیل . مستطیله . طویله . مقابل قصیر. طویل و آن یا طولی است عمودی ، چنانکه از بالائی بدان بینند، چون : گیسوانی ،دستی ، ریشی دراز یا مقابل پست و آن طولی باشد عمودی ، چون از ز...
-
بلند
لغتنامه دهخدا
بلند. [ ب ُ ل َ ] (ص ، ق ) مقابل پست . (از برهان ). مرتفع و عالی و سرافراز. (ناظم الاطباء). کشیده . افراشته . برافراشته . مرتفع، در مقابل کوتاه و پست . (فرهنگ فارسی معین ). اشرف . أعلی . أعیط. افراخته . باذخ . أکوم . باسق . تِلو. جاهض . رفیع. رفیع...