کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعقم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعقم
لغتنامه دهخدا
اعقم . [ اَ ق َ ] (ع ن تف ) عقیم تر. نازاتر. (یادداشت بخط مؤلف ).- امثال :اعقم من بغلة ؛ بمعنای اعقر من بغلة. (از یادداشتهای مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
اعقام
لغتنامه دهخدا
اعقام . [ اِ ] (ع مص ) نازاینده کردن . (آنندراج ). نازاینده کردن ، یقال : اعقم اﷲ رحمنا فعقمت . (منتهی الارب ). نازاینده گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). نازا کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).