کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعضب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعضب
لغتنامه دهخدا
اعضب . [ اَ ض َ ] (ع ص ) مرد بی یاری گر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کسی که بی یاور باشد. (از اقرب الموارد). || کوتاه دست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شتر کوتاه دست . (از اقرب الموارد). || برادرمرده . مرد بی برادر و تنها ...
-
واژههای همآوا
-
عاذب
لغتنامه دهخدا
عاذب . [ ذِ ] (ع ص ) آنکه میان او و آسمان چیزی حائل نباشد. || بازمانده از خوردن از شدت تشنگی . || ستور ایستاده که آب و علف نخورد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
عازب
لغتنامه دهخدا
عازب . [ زِ ] (اِخ ) کوهی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
عازب
لغتنامه دهخدا
عازب . [ زِ] (ع ص ) آب و گیاه دوردست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (ص ) شتران که شب در حی نیایند. (منتهی الارب ). شاة عازب ؛ گوسپندان دور در چراگاه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || مرد بی زن و بی اهل . ج ،عزاب . || غایب و پنهان . (ناظم الاطباء).
-
عاظب
لغتنامه دهخدا
عاظب . [ ظِ ] (ع ص ) عَظِب . در جای خشک فرو آینده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به عظب شود.
-
اعذب
لغتنامه دهخدا
اعذب . [ اَ ذَ ] (ع ن تف ) شیرین تر. (آنندراج ). گواراتر. (ناظم الاطباء). نعت تفضیلی از عذب . خوشگوارتر. گوارنده تر. خوشتر. خوشمزه تر. خوش طعم تر. لذیذتر. (یادداشت بخط مؤلف ) : و هذا النهر کأسمه فرات ، هو من اعذب المیاه و اخفها. (رحله ٔ ابن جبیر). ...
-
اعزب
لغتنامه دهخدا
اعزب . [ اَ زَ ] (ع ص ) مرد بی زن . (ناظم الاطباء). مرد بی زن . هوقلیل . او لاتقل : اعزب ، للرجل الذی لا اهل له و یقال : رجل عزب و امراءة عزباء. (منتهی الارب ). آنکه او را زن نباشد. و این نادر است و بیشتر عَزَب و عزیب گویندو مؤنث آن عزباء است . (از ...
-
جستوجو در متن
-
عضب
لغتنامه دهخدا
عضب . [ ع َ ض َ ] (ع مص ) شکسته گردیدن شاخ و شکافته گوش شدن . (از منتهی الارب ). اعضب شدن قوچ و ناقه . (از اقرب الموارد). و رجوع به اعضب شود.
-
عضباء
لغتنامه دهخدا
عضباء. [ ع َ ] (ع ص ) مؤنث أعضب . (از اقرب الموارد). رجوع به اعضب شود. || شاة عضباء و ناقة عضباء؛ گوسپند و شتر ماده ٔ گوش شکافته . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گوش اسب که بریدگیش از ربع گذشته باشد. || گوسپند مغزشاخ شکسته . (منتهی الارب )...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن حِلَّزَة الیشکری الوائلی . شاعری جاهلی ، و یکی از فحول شعرا و اصحاب معلقات است . ابوعبیده گوید بهترین شعرا که دارای قصائد طوالند سه تن باشند؛ عمروبن کلثوم و حارث بن حلزه و طرفةبن العبد. و او ابرص بود و در فخر بدان پایه بود که...