کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعصاف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعصاف
لغتنامه دهخدا
اعصاف . [ اِ ](ع مص ) برگ برآوردن کشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بابرگ شدن کشت . (تاج المصادر بیهقی ). وقت چیدن شدن گشتن : اعصف الزرع ؛ حان ان یجز. (از اقرب الموارد). || سخت وزیدن باد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). باد سخ...
-
واژههای همآوا
-
ائساف
لغتنامه دهخدا
ائساف . [ اِءْ ] (ع مص ) رجوع به ایساف شود.
-
اعساف
لغتنامه دهخدا
اعساف . [ اِ ] (ع مص ) دم مرگ گرفتن شتر کسی را و صاحب شتر قریب بموت شدن . || بنده را بکار سخت داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). واداشتن بنده ٔ خود را بکار سخت . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || در شب سیر نمودن بی دلیل و بی راه . (منتهی الارب...
-
جستوجو در متن
-
برگ
لغتنامه دهخدا
برگ . [ ب َ ] (اِ) آن جزء از هر گیاهی که نازک و پهن است و از کناره های ساقه و یا شاخه های باریک میروید. (ناظم الاطباء). به عربی ورق گویند. (از برهان ). جزوی از گیاه که نازک و پهن است و از کناره های ساقه یا شاخه ها روید وبیشتر برنگ سبز است . اندامی از...