کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعشی قیس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعشی قیس
لغتنامه دهخدا
اعشی قیس . [ اَ شا ق َ ] (اِخ ) همان شاعر معروف عرب موسوم به میمون بن قیس است . رجوع به این کلمه شود.
-
واژههای مشابه
-
اعشی باهلة
لغتنامه دهخدا
اعشی باهلة. [ اَ شا هَِ ل َ ] (اِخ ) لقب عامر است . (منتهی الارب ). و ابیات زیر از اوست :من لیس فی خیره من فیفسده علی الصدیق و لا فی صفوه کدرو لیس فیه اذا استنظرته عجل و لیس فیه اذا یاسرته عُسر.(از عیون الاخبار ج 3 ص 5).
-
اعشی تغلب
لغتنامه دهخدا
اعشی تغلب .[ اَ شا ت َ ل ِ ] (اِخ ) شاعر معروف عرب در عصر اموی موسوم به ربیعةبن یحیی بن معاویة. بیت زیر از اوست :اذا حلت معاویةبن عمروعلی الاطواء خنقت الکلابا. (از عیون الاخبار ج 3 ص 263).و رجوع به اعشی ربیعةبن یحیی ... شود.
-
اعشی همدان
لغتنامه دهخدا
اعشی همدان . [ اَ شا هََ ] (اِخ ) از شعرای عرب موسوم به عبدالرحمان عبداﷲبن حارث همدانی است . رجوع به این کلمه و عقدالفرید ج 2 ص 13 و ج 3 ص 340 شود:یکی چون بشر بن حازم دوم چون عمروبو یحیی سیم چون اعشی همدان ، چهارم نهشل قری .منوچهری .
-
جستوجو در متن
-
صناجةالعرب
لغتنامه دهخدا
صناجةالعرب . [ ص َن ْ نا ج َ تُل ْ ع َ رَ ] (اِخ ) لقب اعشی بن قیس است . رجوع به اعشی شود.
-
ابوبصیر
لغتنامه دهخدا
ابوبصیر. [ اَ بو ب َ ] (اِخ ) کنیت اعشی بن قیس شاعر. رجوع به اعشی ... شود.
-
میمون
لغتنامه دهخدا
میمون . [م َ مو ] (اِخ ) ابن قیس بن جندل . رجوع به اعشی شود.
-
درنا
لغتنامه دهخدا
درنا. [ دَ ] (اِخ ) نخلستانهای کوچکی است در یمامه و متعلق است به بنی قیس بن ثعلبة. قبر اعشی شاعر در همین جاست ، و آورده اند که نام قدیمی «اثافث » یمن در دوره ٔ جاهلیت درنا بوده است . (از معجم البلدان ).
-
طرود
لغتنامه دهخدا
طرود. [ طَ ] (اِخ ) ابن فَهْم بن عمرو. از قبیله ٔ قیس عیلان ، عدنانیه ، یکی از اجداد جاهلیان . شاعری از پسران وی بنام اعشی طرود در شعرای تازی نام برده شده است . منازل بنی طرود در زمین نجد بوده است و از آنجا به افریقیه داخل شدند. (الاعلام زرکلی ج 2 ص ...
-
یزید
لغتنامه دهخدا
یزید. [ ی َ ] (اِخ )ابن خالد (یا خلید) بن مالک بن فروةبن قیس ، از بنی عوف بن همام از ذهل بن شیبان ، شاعر و معروف به اعشی عوف بود و عبدالملک بن مروان به شعر زیرین او مثل می زد:«ان کنت تبغی العلم او اهله او شاهداً یخبر عن غائب فأعتبر الارض باسمائهاو ا...
-
سکری
لغتنامه دهخدا
سکری . [ ] (اِخ ) ابوسعید حسن بن حسین بن عبیداﷲبن عبدالرحمن بن العلاء السکری . معرفتی نیکو به لغت و انساب و ایام داشته و خط نیکو و صحیح می نوشته و از اوست : کتاب الوحوش . کتاب النبات . کتاب المناهل والقوی . کتاب الابیات السائره . و او اشعار جماعتی از...
-
زننده
لغتنامه دهخدا
زننده . [ زَ ن َن ْ دَ / دِ ](نف ) آنکه زند. ضارب . ج ، زنندگان . (فرهنگ فارسی معین ). اسم فاعل زدن . (ناظم الاطباء). ضارب : که تا دخترش بچه را بفکندزننده همی تازیانه زند. فردوسی .چو دژخیم را نامد از تیر باک زننده شد از تیر خود خشمناک . نظامی . || بد...
-
رسم
لغتنامه دهخدا
رسم . [ رَ ] (ع اِ) چاه پنهاکرده بخاک . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). چاه آب پنهان کرده در خاک . ج ، اَرْسُم و رُسوم . (از اقرب الموارد). || نشان یا بقیه ٔ آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (کشاف زمخشری ). نشان . (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ...