کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعسال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعسال
لغتنامه دهخدا
اعسال . [ اَ ] (ع اِ) اطوار و روش . یقال : هو علی اعسال من ابیه ؛ ای بر وتیره و روش پدر خود است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ج ِ عَسَل ، بمعنی انگبین و حبابهای آب که بر اثر وزیدن باد در حرکت باشند. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از منتهی ال...
-
واژههای همآوا
-
ائصال
لغتنامه دهخدا
ائصال . [ اِءْ ] (ع مص ) رجوع به ایصال شود.
-
اعصال
لغتنامه دهخدا
اعصال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عَصَل ،بمعنی روده . (آنندراج ). ج ِ عَصَل و عِصل ، بمعنی روده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
عسل
لغتنامه دهخدا
عسل . [ ع ِ ] (ع ص ، اِ) هو عسل مال ؛ یعنی او مقابل و برابر و قیم مال است .(منتهی الارب ). یعنی او خوب رعایت کننده است آن مال را. (از اقرب الموارد). ج ، أعسال . (اقرب الموارد).
-
عسل
لغتنامه دهخدا
عسل . [ ع َ س َ ] (ع اِ) انگبین . (منتهی الارب ) (دهار). شهد. (غیاث اللغات ). لعاب زنبور عسل ، مذکر و مؤنث آید و تذکیر آن بیشتر است . (از اقرب الموارد). شَوب . تصغیر آن عُسَیلة است . (دهار). أری . طِرم . مجاج النحل . ج ، أعسال ، عسل [ ع ُ / ع ُ س ...