کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اعزة
لغتنامه دهخدا
اعزة. [ اَ ع ِزْ زَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَزیز، بمعنی ارجمند و کمیاب و ناموجود.(منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ج ِ عَزیز. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). بزرگوارشدگان . (مقدمه ٔ لغت میرسیدشریف جرجانی ص 2). بزرگواران و عزیزان است . (غیاث اللغات ). |...
-
اعزه ا
لغتنامه دهخدا
اعزه ا. [ اَ ع َزْ زَ هُل ْ لاه ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) در مقام دعا و بزرگداشت مستعمل است ، یعنی خدای عزیز بدارد او را.
-
واژههای همآوا
-
عاضه
لغتنامه دهخدا
عاضه . [ ض ِه ْ ] (ع ص ) شتر عضاه خوار. ج ، عَواضه ؛ بعیر عاضه و ناقة عاضه و عاضهة و حیة عاضه و عاضهة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || مار که گزیده اش در حال بمیرد.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || جادوگر. (منتهی الارب ) (...
-
جستوجو در متن
-
الوتر
لغتنامه دهخدا
الوتر. [ اِ ل ُ ت ِ ] (اِخ ) نام دو تن از اعزه ٔ نصاری . (از قاموس الاعلام ترکی ج 2)
-
دانیل
لغتنامه دهخدا
دانیل . [ ی ِ ] (اِخ ) (سنت ...) از اعزه و بزرگان کریستانیان است در 410 نزدیک سمیساط در سوریه متولد شد و در 490 م . درگذشت . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
داوید
لغتنامه دهخدا
داوید. (اِخ ) (سنت ). از اعزه ٔ مسیحیان و قدیسان نصاری است . به سال 480 م . بزاده و بسال 544 درگذشته و در جنوب انگلیس به نشر مذهب مسیح کوشیده است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
پیر
لغتنامه دهخدا
پیر. [ ی ِ ] (اِخ ) (سَن ) یکی از اعزه و مقدسین نصاری است و مشهور به القنطره ای . چه از مردم قصبه ٔالقنطره از قصبات اسپانیول است . وی بسال 1499 م . تولد یافته و در سنه ٔ 1563 درگذشته بریاضت و تقوی مشهور است و برخی آثار دینی دارد. (قاموس الاعلام ترکی ...
-
حبسان
لغتنامه دهخدا
حبسان . [ ح ُ ] (اِخ ) آبی است در راه غربی حاج از کوفه . زنی از طائفه ٔ کنده ، در رثاء کسان خویش که بنوزمان در حبسان کشته بودند، گوید : سقی مستهل الغیث اجداث فتیةبحبسان َ و لینا نحورهم الدماصَلوا معمعان الحرب حتی تخرموامقاحیم اذهاب الکماة التقحماهوت ...
-
لائم
لغتنامه دهخدا
لائم . [ ءِ ] (ع ص ) ملامت کننده . نکوهنده . ملامتگر. ج ، لوّام ، لوّم ، لیّم . (منتهی الارب ) : یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی اﷲ بقوم یحبهم و یحبونه اذلة علی المؤمنین اعزّة علی الکافرین یجاهدون فی سبیل اﷲ و لایخافون لومة لائم ...
-
احتراس
لغتنامه دهخدا
احتراس . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خود راپاس داشتن . (منتهی الارب ). خویشتن را از چیزی نگاه داشتن . (تاج المصادر) (زوزنی ). تحرّس . (زوزنی ). احتفاظ. خویشتن داری : بشرایط تحفّظ و تیقّظ قیام ننمود و ازدقایق احتراز و احتراس غافل شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). ||...
-
شیر
لغتنامه دهخدا
شیر. (اِخ ) نام برج پنجم از دوازده برج فلکی . (ناظم الاطباء) (از برهان ). برج اسد را نیز گویند. (آنندراج ). شیر فلک . یکی از بروج دوازده گانه ٔ فلکی که عرب آنرا اسد و لیث نیز گوید. (یادداشت مؤلف ) : دگر طالع تو ز فرخنده شیرخداوند خورشید سعد دلیر. فر...
-
حرمت
لغتنامه دهخدا
حرمت .[ ح ُ م َ ] (ع اِمص ، اِ) حُرمة. اسم از احترام . شکوه . (محمودبن عمر ربنجنی ). حشمت . آب رو. منزلت . قدر. مرتبت . عز. شرف . بزرگی . عظمت . ج ، حُرُمات : ای ترک بحرمت مسلمانی کم بیش بوعده ها نپخسانی . معروفی .من در این روزها جز آن یک روزمی نخورد...
-
عزیز
لغتنامه دهخدا
عزیز. [ ع َ ] (ع ص ) ارجمند. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (المصادر زوزنی ). ارجمند وبزرگوار و خطیر. (زمخشری ). شریف و بزرگوار و باعزت .(از ناظم الاطباء). گرانمایه و محترم . (از فرهنگ فارسی معین ). منیع. گران . ج ، عِزاز، أعزّة، أعزّاء، عِزازة. (از...