کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعرب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعرب
لغتنامه دهخدا
اعرب . [ اَ رَ ] (ع ن تف ) فصیح تر. افصح . آن که بیان وی خوشتر باشد: و الصلاة و السلام علی سیدنا محمد افصح الخلق لساناً و اعربهم بیاناً. (دیباچه ٔ المزهر سیوطی ).
-
اعرب
لغتنامه دهخدا
اعرب . [ اَ رُ ] (ع اِ) اسبان نژاد نجیب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اسبان و شتران جرد و ملس و اصیل . (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
عارب
لغتنامه دهخدا
عارب . [ رِ ](ع ص ) نهر بسیارآب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
ذوعیسم
لغتنامه دهخدا
ذوعیسم . [ ع َ س َ ] (اِخ ) ابن اعرب نام یکی از ملوک حمیر است .
-
زبره
لغتنامه دهخدا
زبره . [ زَ رَ ] (ع اِ) در تداول عامه ٔ عرب قطعه ای است که زابر (اصلاح کننده ٔ مو) از مو قطع میکند. (از محیط المحیط). رجوع به زبر و زبیر و زبار شود. || در تداول عامه ذیل ذکر. (محیط المحیط). رجوع به زُبر و زَبر شود. || (مص ) کتابت . (منتهی الارب ) (آن...
-
تریش
لغتنامه دهخدا
تریش . [ ت َی ْ ی ُ ] (ع مص ) به نیکی رسیدن و بدنبال آن ، اثر آن بروی دیده شدن . (از اقرب الموارد). ارتیاش . (اقرب الموارد). رجوع به همین کلمه شود. || ابوالفتوح در تفسیر خود کلمه ٔ «ریشا» را به نقل از عبداﷲ عباس ، مجاهد و ضحاک و سدی به مال تفسیر کرده...
-
خباء
لغتنامه دهخدا
خباء. [ خ َ ] (ع اِ) داغی است که بر موضع پوشیده ای از ماده شتر نجیب زنند. ج ، اخبئة. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || خرگاهی که از موی یا پشم سازند و دارای دو یا سه ستون باشد . ج ، اخبئة و اخبیة . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ت...
-
ناطف
لغتنامه دهخدا
ناطف . [ طِ ] (ع اِ) شکرینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نوعی حلوا که به فارسی شکرینه گویند. (ناظم الاطباء). نوعی حلواست که قبیطی نامیده می شود. (از معجم متن اللغة). نام عام بسیاری از حلواهاست از آن جمله است شکرپنیر و حلواسورون و حلوای مغزیات . (فرهن...
-
ربون
لغتنامه دهخدا
ربون . [ رَ ] (معرب ، اِ) بیعانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بیعانه و زری که پیش از مزد به مزدور دهند، مرادف اربون . (فرهنگ رشیدی ). مزد و بیعانه یعنی پولی که پیش از کارکردن به مزدور دهند. (ناظم الاطباء). اُرْبان . اُرْبون . عُرْبون . (اقرب المو...
-
اعراب
لغتنامه دهخدا
اعراب . [ اِ ] (ع مص ) آشکارا کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). واضح و روشن گردانیدن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). آشکارا و روشن ساختن . (از اقرب الموارد). || اصلاح کردن . || پیدا گفتن سخن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). نیکو ساخت...
-
عرب
لغتنامه دهخدا
عرب . [ ع َ رَ ] (اِخ ) دسته ای از مردم خلاف عجم ، و مراداز عجم هر کسی است که غیر عرب باشد از فرس و ترک و فرنگ و جز آنها و لفظ عرب مؤنث است بر تأویل طائفه : یقال عرب العاربة و العرب العرباء. ج ، اَعرُب ، عُروب . و گفته شده است عرب شهرنشینانند، و گف...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبیداﷲبن محمدبن عمار ثقفی کاتب . مکنی به ابوالعباس و معروف بحمارالعزیر. خطیب گوید: در مقاتل الطالبیین و هم کتب دیگر، نام مصنفات او آمده است . وی شیعی مذهب بود، و به سال 314 هَ . ق . وفات یافت . او از عثمان بن ابی شیبه و سل...
-
حال
لغتنامه دهخدا
حال . (ع اِ) کیفیت . چگونگی . وضع. هیأت . گونه . شکل . جهت . بث ّ. دُبّة. دُب ّ. حالت . طبق . هِبّة. اهجورة. اهجیراء. اِهجیری . هجیر. هجّیرة. هجّیری ̍. طِب ْء. شأن . بال . دأب . قِندِد. قِندید. اهلوب . طبع. فتن . بلولة. (منتهی الارب ). بُلُلة. خلد...