کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعتراض حاکی از (نشانگر) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نشانگر
لغتنامه دهخدا
نشانگر. [ ن ِ گ َ ] (ص مرکب ) آن که نشان کند. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || آن که نشان می سازد. || حافظ و نگهبان مهر و نگین . || (اِ مرکب ) پرگار. (ناظم الاطباء).
-
خرزه نامه
لغتنامه دهخدا
خرزه نامه . [ خ َ زَ / زِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه ٔ حاکی از شهوترانی . نامه حاکی از خوشگذرانی : رفیق و مونس من هزلهای طیانست حکایت خوش من خرزه نامه ٔ حکاک .سوزنی .
-
حاکی
لغتنامه دهخدا
حاکی . (ع ص ) نعت فاعلی از حکایت . حکایت کننده . روایت کننده . نقل آورنده . گزارنده . ناقل . محدث . راوی . خبرگزار. آگاهی دهنده . نقل کننده . ج ، حکاة.- حاکی از ؛ دلیل بر. حاکی از فلان امر بودن ؛ انباء از آن یعنی معنی و فحوی و مستنبط از آن این است : ...
-
هورا
لغتنامه دهخدا
هورا. (اِ صوت ) فریاد و بانگ حاکی از طرفداری و تشویق کسی و معمولاً با فعل کشیدن به کار رود.
-
رش
لغتنامه دهخدا
رش . [ رَ ] (کردی ، ص ) در کردی به معنی سیاه است . و صفت سیاه در کردی حاکی از احترام است و در اول اسماء اعلام آید تعظیم را. (یادداشت مؤلف ).
-
فلاکت بار
لغتنامه دهخدا
فلاکت بار. [ ف َ ک َ ] (نف مرکب ) فلاکت بارنده . آنچه فلاکتش هویدا باشد. حاکی از نکبت و بدبختی : وضع فلاکت باری داشت . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فلاکت شود.
-
بدمروت
لغتنامه دهخدا
بدمروت . [ ب َ م ُ رُوْ وَ ] (ص مرکب ) در تداول لوطیان ، دشنام گونه یا حاکی از کراهتی است . (یادداشت مؤلف ).
-
جراموفون
لغتنامه دهخدا
جراموفون . [ ج ِ ] (معرب ، اِ) معرب گرامافون و در تداول کنونی زبان عرب آن را «حاکی » گویند. (از نشوء اللغة).
-
خفن
لغتنامه دهخدا
مایه هیبت یا حرمت , پر از ترس و بیم , حاکی از ترس , ناشی از بیم , وحشت آور , ترس آورگهگاه در معنای بسیار خوب هم بکار برده می شود. برای مثال فیلم خفنی بود به این معنا که فیلم بسیار خوبی بود.
-
طربنامه
لغتنامه دهخدا
طربنامه . [ طَ رَ م َ ] (اِ مرکب ) نامه ای که از شادی و شوق حکایت کند. مکتوب حاکی از نشاط و سرور : حافظ آن روز طربنامه ٔ عشق تو نوشت که قلم بر سر اسباب دل خرم زد.حافظ.
-
کاپو
لغتنامه دهخدا
کاپو. (اِخ ) (آلفرد) روزنامه نویس و نویسنده ٔ رمان دراماتیک . متولد در «اِکس » (1858 - 1922 م .). تألیفات او عبارت است از «ون » و «دو آموزشگاه » و غیره . آثار وی حاکی از فلسفه ای نشاطانگیز و تحقیری ترحم آمیز است .
-
میلی
لغتنامه دهخدا
میلی . (فرانسوی ، پیشوند) پیشوند حاکی از یکهزارم واحد اصلی . (از دایرة المعارف کیه ).پیشوند دلالت کننده بر یکهزارم واحد غالب مقیاسات ، میلیمتر (یکهزارم متر)، میلی لیتر (یکهزارم لیتر)، میلی گرم (یکهزارم گرم )، میلی گراد (یکهزارم گراد)، میلی میکرون (یک...
-
لندیدن
لغتنامه دهخدا
لندیدن . [ ل ُ دی دَ ] (مص ) لندلند کردن . غر و غر کردن . غرغر کردن . لنده دادن . لنده زدن . نامفهوم کلماتی حاکی از ناخشنودی گفتن . ژکیدن . دندیدن . غرولند کردن . غرولند زدن . خودبه خود سخن گفتن از روی قهر و غضب و غصه . (برهان ).
-
اسپکتاتر
لغتنامه دهخدا
اسپکتاتر. [ اِ پ ِ تا ت ُ ] (اِخ ) نشریه ای که توسط ادیسن از 1711 تا 1714 م . منتشر میشد و حاکی از اخلاق و آداب نماینده ٔ اعمال مضحک جامعه ٔ انگلیسی بود.
-
بارونیوس
لغتنامه دهخدا
بارونیوس . (اِخ ) کاردینال .خطیب بنام ایتالیایی (1538-1607م .) وی برتر از نظم و قانون بود، و مؤلف سالنامه ٔ کلیسایی که حاکی از تبحر کامل اوست ، میباشد.