کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اعتدالی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اعتدالی
لغتنامه دهخدا
اعتدالی . [ اِ ت ِ ] (ص نسبی ) منسوب به اعتدال . (ناظم الاطباء) : چون بنقطه ٔ اعتدالی بازگردد روز و شب روزگار این عالم فرتوت را برنا کند. ناصرخسرو.نوروز به از مهرگان اگرچه هر دو دو زمانند اعتدالی . ناصرخسرو.|| (اِخ ) نام فرقه و جمعیتی سیاسی در اول مش...
-
جستوجو در متن
-
ساعت معتدل
لغتنامه دهخدا
ساعت معتدل . [ ع َ ت ِ م ُ ت َ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ساعت اعتدالی . ساعت معدل . رجوع به ساعت مستوی شود.
-
افزونی کردن
لغتنامه دهخدا
افزونی کردن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زیاده از ضرورت خواستن . از حد درگذشتن . بی اعتدالی کردن . تمزین . تمزن ؛ افزونی کردن بر کسی . (منتهی الارب ).
-
بدپرهیزی
لغتنامه دهخدا
بدپرهیزی . [ ب َ پ َ ] (حامص مرکب ) بی اعتنایی در صلاح بینی طبیب و عدم رعایت حفظ صحت و ناپرهیزی . || بی اعتدالی . (ناظم الاطباء).
-
خاطرداشت
لغتنامه دهخدا
خاطرداشت . [ طِ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) مراعات . جانبداری . طرفداری . علاقه . میل : بنا بر خاطرداشت گذاشته لشکریان هر بی اعتدالی که می کردند متعرض نمیشد. (تاریخ گلستانه ).
-
اعتدال داشتن
لغتنامه دهخدا
اعتدال داشتن .[ اِ ت ِ ت َ ] (مص مرکب ) میانه روی داشتن . (ناظم الاطباء). راست بودن . معتدل بودن . || دارای قامت راست و معتدل بودن . راستی قامت داشتن : چه نشینی ای قیامت بنمای سرو قامت بخلاف سرو بستان که ندارد اعتدالی . سعدی .|| سلامتی داشتن . (ناظم ...
-
ساعت مستوی
لغتنامه دهخدا
ساعت مستوی . [ ع َ ت ِ م ُ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ساعت مستویه . مداری است که در آن از فلک پانزده درجه دور زند. (مفاتیح ). ساعت راست . ساعت معدل . ساعت معتدل . ساعت استوائی . ساعت اعتدالی . ساعت وسطی . و آن بیست و چهار یک شبانه روز، و ساعت معمو...
-
شنقصة
لغتنامه دهخدا
شنقصة. [ ش َ ق َ ص َ ] (ع مص ) به نهایت چیزی رسیدن .لغت مولد است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کوشش نمودن . استقصاء. استقصای زیاده از حد کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) بمعنی جور و بی اعتدالی و تعدی بی حد به رعایا باشد و این معنی در کتب ...
-
گوستاو لوبون
لغتنامه دهخدا
گوستاو لوبون . [ ل ُ بُن ْ ] (اِخ ) یکی از دانشمندان به نام فرانسه که در سال 1841 م . در شهر نوژان ل ُ روترو مرکز ایالت اوراِلوار در فرانسه متولد شد و در 9 دسامبر 1931 (17آذرماه 1310) در پاریس درگذشت . وی در جوانی به تحصیل پزشکی ، پرداخت و در این رشت...
-
بازگردیدن
لغتنامه دهخدا
بازگردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) برگشتن . بازگشتن . برگردیدن . مراجعت . رجعت کردن . تراجع. بازآمدن . معاودت . (منتهی الارب ). بعقب برگشتن . از باز بمعنی عقب و گردیدن . (شعوری ) : نگهدار گفتا تو پشت سپاه گر از ما کسی بازگردد ز راه . فردوسی .به پیر...
-
پسامتیک سوم
لغتنامه دهخدا
پسامتیک سوم . [ پْسا / پ ِ م ِ ک ِس ِوْ وُ ] (اِخ ) مؤلفین قدیم وی را پسامنیت نیز نامیده اند. او فرعون مصر بود و بسال 525 ق .م . چون ایرانیان بر مصر دست یافتند خلع شد و نام این پادشاه در منابع شرقی فسمتیخ آمده است . هنگامی که کبوجیه به مصر حمله کرد ...
-
برنا
لغتنامه دهخدا
برنا. [ب َ / ب ُ ] (ص ، اِ) برنای . جوان . (برهان ) (آنندراج ) (هفت قلزم ). مرد جوان . (غیاث ). جوان ، مقابل پیر. (ناظم الاطباء). برناک . برناه . برنای . شاب . در پهلوی اَپورنای ، در اوستا اَپِرِنایو، به معنی نابرنا، چه «اَ» از ادوات نفی است و پرنایو...
-
مصدق
لغتنامه دهخدا
مصدق . [ م ُ ص َدْ دِ ] (اِخ ) دکتر محمد (اردیبهشت 1258 هَ . ش .- یکشنبه 14 اسفند 1345 هَ . ش .). پدرش میرزا هدایت اﷲ وزیر دفتر استیفاء دوران ناصری و از مردان تجددطلب و پیرو امیرکبیر و از معاریف آشتیان و مادرش ملک تاج خانم نجم السلطنه بنیانگذار بیمار...
-
ی
لغتنامه دهخدا
ی . [ ی ِ، ای ] (پسوند) این یاء به انواعی از کلمات فارسی ملحق شود و آن را به کسی یا جایی یا چیزی نسبت دهد. چون شیرازی ، فارسی ، ایرانی ، برمکی ، روستایی ، شهری ، مشهدی ، مسی ، آهنی که در تقدیر «از» یا «اهل » از آن مفهوم می شود: شیرازی (= اهل شیراز)، ...