کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اظهار دوستی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دوستی نمودن
لغتنامه دهخدا
دوستی نمودن . [ ن ِ / ن َ / ن ُ دَ ] (مص مرکب ) دوستی ورزیدن . دوستی کردن . اظهار دوستی کردن . (یادداشت مؤلف ). تحبب . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). تودد. (دهار): شرس ؛ دوستی نمودن با مردم . (منتهی الارب ). رجوع به دوستی کردن شود.
-
مخالة
لغتنامه دهخدا
مخالة. [ م ُ خال ْ ل َ ] (ع مص ) (از «خ ل ل ») با کسی دوستی گرفتن . (زوزنی ). با کسی دوستی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار).دوستی کردن با هم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). اظهار دوستی . ج ، مُخالاّ ت . (ناظم الاطباء).
-
عاشقیت
لغتنامه دهخدا
عاشقیت . [ ش ِ قی ی َ ] (ع مص جعلی ) عاشق شدن و اظهار دوستی و دلبستگی کردن . (ناظم الاطباء).
-
دودستماله
لغتنامه دهخدا
دودستماله . [ دُ دَ ل َ/ ل ِ ] (ص نسبی ) منسوب به دو دستمال . که دارای دو دستمال باشد. (از یادداشت مؤلف ).- دودستماله رقصیدن ؛ با دو خصم مربوط بودن . با دو خصم دوستی نمودن . منافق بودن . با دو طرف خصم اظهار دوستی کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
گندله
لغتنامه دهخدا
گندله . [ گ ُ دُ ل َ / ل ِ ] (ص ) در تداول عوام ، گرد و مدور و گلوله شده .- دوستیش (دوستی کسی ) گندله شدن ؛ به مزاح ، محبت نمودن . اظهار محبت کردن .- گندله کردن ؛ گرد کردن . مدور کردن چنانکه خمیری را.
-
جبین بوسیدن
لغتنامه دهخدا
جبین بوسیدن . [ ج َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از اظهار محبت و دوستی کردن . || در این بیت کنایه از اظهار عجز و حقارت کردن : تو آن گلی که مه آسمان جبین توبوسدملک ز سدره فرودآید و زمین تو بوسد.فغانی شیرازی (از ارمغان آصفی ).
-
مصافحه کردن
لغتنامه دهخدا
مصافحه کردن . [ م ُ ف َ / ف ِ ح َ / ح ِ ] (مص مرکب ) مصافحت . تصافح . دست دادن در هنگام ملاقات . (از یادداشت مؤلف ). دست یکدیگر را گرفتن برای اظهار دوستی : در وقت مصافحه آن درویش تاتکنی را مصافحه نکردند. (انیس الطالبین ص 135).
-
مودت
لغتنامه دهخدا
مودت . [ م َ وَدْ دَ ] (ع اِمص ) مودة. دوستی و محبت و صداقت و رفاقت و مهربانی و خیرخواهی و نیک اندیشی . (ناظم الاطباء). مصادقت . خلت . ود. وداد. مهر. حب . دوستی . مهربانی . (یادداشت مؤلف ) : گفتم دلش چه دارد و عقلش چه پروردگفتا یکی مودت دین و یکی سن...
-
نیک خواهی
لغتنامه دهخدا
نیک خواهی . [ خوا / خا ] (حامص مرکب ) خیرخواهی . (ناظم الاطباء). خیراندیشی . موالات . دوستی . شفقت . مصلحت اندیشی : چه بخشی تو زاین پادشاهی مراچه بپسندی از نیک خواهی مرا. فردوسی .بزرگی و فرهنگ و شاهی مراست خردمندی و نیک خواهی مراست . فردوسی .پرآشوب ش...
-
درد دل کردن
لغتنامه دهخدا
درد دل کردن .[ دَ دِ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زاری کردن . (غیاث ). زاری نمودن و درد دل گفتن و خالی کردن . (از آنندراج ).اندمه نزد کسی داشتن . گفتن و شرح کردن کسی دیگری راغم و اندوه و ناگواری های زندگی خود یا پیش آمدن ناملائمی را. غمهای خود را برای دوست...
-
دعوی کردن
لغتنامه دهخدا
دعوی کردن . [دَع ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مدعی بودن . (یادداشت مرحوم دهخدا). ادعا کردن . ادعاء. (از المصادر زوزنی ) (دهار). زعم . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ) : دعوی کنی که شاعر دهرم ولیک نیست در شعر تو نه حکمت و نه لذت و نه چم . شهید بلخی .تو دعوی کن...
-
مناظره
لغتنامه دهخدا
مناظره . [ م ُ ظَ / ظِ رَ / رِ ] (از ع ، اِمص ) با هم نظر کردن یعنی فکر کردن در حقیقت و ماهیت چیزی . با هم بحث کردن . (غیاث ). مجادله و نزاع با همدیگر و بحث با یکدیگر در حقیقت و ماهیت چیزی . (ناظم الاطباء). مناظرة. با هم جواب و سؤال کردن . مباحثه . ...
-
یزدگرد
لغتنامه دهخدا
یزدگرد. [ ی َ گ ِ ] (اِخ ) یزدگرد اول ، پسر شاهپور سوم در 399 م . به تخت نشست . در روایات ایرانی این شاه را گناهکار (بزه کار)، اثیم ، خوانده اند ولیکن مورخین خارجه میگویند که شاهی بود باصفات خوب و جوانمرد و چون می خواست از نفوذ بزرگان بکاهد و به تعصب...
-
تشبیب
لغتنامه دهخدا
تشبیب . [ ت َ ] (ع مص ) صفت جمال زن و حال خود با وی بگفتن . (تاج المصادر بیهقی ). وصف جمال زن و حال خود با وی در شعر بگفتن . (زوزنی ). غزل گفتن یعنی صورت و جمال زنی و حال خود با وی در عشق گفتن . (منتهی الارب ). غزل خواندن به زنان و اظهار تعشق کردن به...
-
اعتقاد
لغتنامه دهخدا
اعتقاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) در دل گرفتن و قرار دادن در دل . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (آنندراج ). در دل گرفتن . (غیاث اللغات ). || گرویدن . || یقین کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تصدیق کردن و عقد قلب و دل بر چیزی بستن و ب...