کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اطلاع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اطلاعی
لغتنامه دهخدا
اطلاعی . [ اِطْ طِ ] (ص نسبی )منسوب به اطلاع . (ناظم الاطباء). رجوع به اطلاع شود.
-
اطلاه
لغتنامه دهخدا
اطلاه . [ اِطْ طِ ] (ع مص ) اطلاع . (از متن اللغة) (اقرب الموارد). آگاه شدن . || بالا برآمدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به اطلاع شود.
-
خالی الذهن
لغتنامه دهخدا
خالی الذهن . [ یُذْ ذِ ] (ع ص مرکب ) بدون اطلاع قبلی .عدم سابقه ٔ ذهنی نسبت به امری . اطلاع قبلی نداشتن .
-
عالماً
لغتنامه دهخدا
عالماً. [ ل ِ مَن ْ] (ع ق ) از روی علم . از روی دانش . با علم و اطلاع .
-
واقفی
لغتنامه دهخدا
واقفی . [ ق ِ ] (حامص ) واقف بودن . مطلع بودن . باخبری . اطلاع . آگاهی . رجوع به واقف شود.
-
ایل جاری کردن
لغتنامه دهخدا
ایل جاری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خبر کردن . ابلاغ کردن . اطلاع دادن مردم ده را برای کاری .
-
بی خبر
لغتنامه دهخدا
بی خبر. [ خ َ ب َ ] (ص مرکب ) بی اطلاع . بی آگاه . ناآگاه . رجوع به خبر شود.
-
خبیر بودن
لغتنامه دهخدا
خبیر بودن . [ خ َدَ ] (مص مرکب ) آگاه بودن . واقف بودن . مطلع بودن . آگهی داشتن . اطلاع داشتن .
-
خبر پرسیدن
لغتنامه دهخدا
خبر پرسیدن . [ خ َ ب َ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) کسب اطلاع کردن از طریق خبر. پرسیدن خبر. با خبر کسب اطلاع کردن : دلم از صحبت شیراز بکلی بگرفت وقت آنست که پرسی خبر از بغدادم .سعدی .
-
وقوف
لغتنامه دهخدا
وقوف . [ وُ ] (ع مص ) ایستادن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). || واایستادن . (تاج المصادر بیهقی ). بازایستادن . (المصادر زوزنی ). || دانستن . (غیاث اللغات ). || دریافتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). آگاه شدن . (آنند...
-
غفلت ورز
لغتنامه دهخدا
غفلت ورز. [ غ َ / غ ِ ل َ وَ ] (نف مرکب ) بی خبر. غافل . بی پروا. بی احتیاط و بی اطلاع . (ناظم الاطباء). رجوع به غفلت شود.
-
واقفیت
لغتنامه دهخدا
واقفیت . [ ق ِ فی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) وقوف . مهارت . اطلاع . آگاهی . (ناظم الاطباء). واقف بودن . واقف شدن .
-
وقوفیت
لغتنامه دهخدا
وقوفیت . [ وُ فی ی َ ] (از ع ، مص جعلی ، اِمص ) اطلاع و تجربه . (فرهنگ فارسی معین ).
-
جستان
لغتنامه دهخدا
جستان . [ ج َ ] (اِخ )ابن نوح . یکی از امراء دربار فخرالدوله بود. برای اطلاع بیشتر به معجم الادباء ج 2 و فهرست آن رجوع شود.
-
شناسانیده
لغتنامه دهخدا
شناسانیده . [ ش ِ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از شناسانیدن . وقوف و اطلاع و معرفت داده شده . معرفی کرده شده .