کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اطراف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اطراف
لغتنامه دهخدا
اطراف . [ اَ ] (اِخ ) وادیی است در بلاد فهم بن عدوان . (از معجم البلدان ).
-
اطراف
لغتنامه دهخدا
اطراف . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ طَرَف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 67). کنارها و گوشه ها. و فارسیان این را بجای مفرد استعمال کرده به «ها» و «الف » جمع نمایند : بدان تا دو سه خرقه آری بهم بسر می دویدی به اطرافها . کمال اسماعیل...
-
اطراف
لغتنامه دهخدا
اطراف . [ اِ ] (ع مص ) نو آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیزی نو آفریدن . (تاج المصادر بیهقی ). اطراف مرد؛ طرفه ، یعنی تازه و نو آوردن وی . (از اقرب الموارد). طرفه آوردن . (تاج المصادر بیهقی ). نو و خوش آینده آوردن . (لغت خطی ). || اطلاع یافتن بر...
-
اطراف
لغتنامه دهخدا
اطراف . [ اِطْ طِ ] (ع مص ) نو خریدن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چیزی نو گرفتن از مال و هرچه باشد. (آنندراج ). چیزی نو کردن .(زوزنی ). تازه خریدن چیزی را. (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
اصحاب اطراف
لغتنامه دهخدا
اصحاب اطراف . [ اَ ب ِ اَ ] (اِخ ) گروهی بودند که درباره ٔ قدر از مذهب حمزه پیروی میکردند ولی پس از چندی بدین رای گرویدند که هر آنکه احکام شریعت را از اصحاب اطراف عالم نیاموزد معذور است و بهمین سبب بدین نام خوانده شدند. و رئیس آنان غالب بن شاذان از م...
-
اصحاب اطراف
لغتنامه دهخدا
اصحاب اطراف .[ اَ ب ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرزداران . آنانکه مرزهای کشور را نگهبانی کنند. اصحاب ثغور: اصحاب اطراف بدو می نگرند و دم درکشند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 399). و از ری نامه ها رسیده بود پیش از این بچندروز که کارها مستقیم است و پسر کا...
-
واژههای همآوا
-
اتراف
لغتنامه دهخدا
اتراف . [ اِ ] (ع مص ) اصرار بر نافرمانی کردن . (منتهی الارب ). || در نعمت فیریده گردانیدن . در نعمت دَنَه گرفته گردانیدن . (زوزنی ). نعمت دادن کسی را چندانکه بغلبه ٔ نشاط انجامد. دنه گرفتن در نعمت . گمراه کردن نعمت کسی را. بیراه کردن نعمت کسی را. ها...
-
جستوجو در متن
-
صوی
لغتنامه دهخدا
صوی . [ ص ُ وا ] (ع اِ) اطراف . اخذه بصواه ؛ یعنی گرفت او را بهمه ٔ اطراف وی . (منتهی الارب ).
-
فشع
لغتنامه دهخدا
فشع. [ ف َ ] (ع مص ) خشک شدن اطراف ارزن . (منتهی الارب ). خشک شدن اطراف ذرت . (از اقرب الموارد).
-
رشوند
لغتنامه دهخدا
رشوند. [ رَش ْ وَ ] (اِخ ) از ایلات اطراف قزوین . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 112). از ایلات اطراف تهران ، ساوه ، زرند و قزوین ، و مرکب از 400 خانواده است که در اطراف قزوین مسکن دارند و چادرنشین هستند. (یادداشت مؤلف ).
-
آبکوه
لغتنامه دهخدا
آبکوه . (اِخ ) نام قریه ای است در اطراف مشهد رضا.
-
شاغوز
لغتنامه دهخدا
شاغوز. (اِ) گل ابریشم (این نام در اطراف رشت و لاهیجان به آن دهند).