کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اطرار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اطرار
لغتنامه دهخدا
اطرار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ طُرّ. نواحی رود و نواحی بلاد و طریق . و در تهذیب آمده است که اطرار ج ِ طُرّة است و طره ٔ هر چیز ناحیه ٔ آن باشد و طره ٔ نهر و وادی کنار آن و اطرار بلاد اطراف آن است . (از لسان العرب ). رجوع به طُرّ و طُرّة شود. اطرار بلاد؛ اط...
-
اطرار
لغتنامه دهخدا
اطرار. [ اِ ] (ع مص ) اطرار فلان ؛ اسقاط وی ، گویند: ضربه فَأطَرَّ یده . (از اقرب الموارد). اطرّ یده فطرّت ؛ سقطت . (متن اللغة). اطر اﷲ ید فلان و اطنها، فطرّت و طنّت ؛ ای سقطت . و ضربه فأطَرَّ یده ؛ ای قطعها و اندرها. (لسان العرب ). اطرار دست کسی ؛...
-
اطرار
لغتنامه دهخدا
اطرار. [ اُ ] (اِخ ) نام شهر استوار و ولایت پهناوری است در اول حدود ترکستان در ماوراءالنهر بر کنار سیحون نزدیک فاراب ، وبرخی آنرا اترار گویند. (از معجم البلدان ). و صاحب قاموس الاعلام آرد: از نظر یاقوت نام شهر و سرزمینی است در ماوراءالنهر ترکستان در ...
-
واژههای همآوا
-
اترار
لغتنامه دهخدا
اترار. [ اَ ] (از ع ، اِ) (مصحف اثرار) زرشک . زرَک . (بحر الجواهر). زارَخ . انبرباریس . زنبر. زَنبل . و صاحب برهان گوید آنرا با ثاء مثلثه و زاء معجمه نیز گفته اند. و به اشرار با شین و راء مهمله نیز همین معنی را داده است . و در نسخ ابن بیطار بقول لکلر...
-
اترار
لغتنامه دهخدا
اترار. [ اِ ] (ع مص )بیوکندن . (زوزنی ). بیفکندن . افکندن . فکندن . انداختن . || انداختن دست را بزخم شمشیر. || بریدن . || دور کردن . دور انداختن کسی را از جای خود. || انداختن کودک چوب خود را بچوب دراز در بازی غوک چوب ، یعنی الک دولک : اَترّ الغُلام ا...
-
اترار
لغتنامه دهخدا
اترار. [ اُ ] (اِخ ) نام شهریست در ساحل غربی رود سیحون و این نام قدیم فاراب است . و هم اکنون خرابه های این شهر در نه فرسنگی جنوب شهر ((ترکستان )) و یا ((حضرت )) دیده میشود. و مولد ابونصر حکیم مشهور بدین جا بوده است و امیرتیمور بدانجا درگذشته است : و ...
-
جستوجو در متن
-
طرار
لغتنامه دهخدا
طرار. [ طُ ] (اِخ ) شهرکی است [ بماوراءالنهر ] که اندر وی مسلمانان و ترکانند و جای بازرگانان است . (حدود العالم ). مخفف اطرار و رجوع به طراربند و اطرار شود : ای بی بصر حکایت بختنصر مگوی وز سامری هزار سمر یادگار گیربغداد را به طرفه ٔ بغداد باز ده واند...
-
طراربند
لغتنامه دهخدا
طراربند. [ طَ ب َ ](اِخ ) شهری است از پس سیحون در پایان بلادشاش از جهتی پیوسته ٔ به ترکستان و آنجا سرحد و آخر بلاد اسلام درماوراءالنهر محسوب میشده ، اهل این شهر جزء آخر این کلمه را بیفکنند و طرار و گاهی هم اطرار گویند. این شهر از اقلیم پنجم و طول آن ...
-
اظرار
لغتنامه دهخدا
اظرار. [ اِ ] (ع مص ) اظرار مرد؛ راه رفتن وی بر روی سنگ های تیز و سخت . (از اقرب الموارد). راه رفتن بر سنگ های تیز و سخت . (از متن اللغة). رفتن بر سنگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رفتن بر سنگهای تیز. (تاج المصادر بیهقی ). || اظرار رونده ؛ افتادن ...
-
بریدن
لغتنامه دهخدا
بریدن . [ ب ُ دَ / ب ُرْ ری دَ ] (مص ) قطع کردن . (آنندراج ).جدا کردن . (ناظم الاطباء). جدا کردن با آلتی برنده چون کارد و غیره . (یادداشت دهخدا). اًبتات . اًترار.اجتباب . اجتذاذ. اجتزاز. احتئمام . اخترام . اختزال . اختضام . اختمام . اًخناب . اًرباذ. ...